در ۳ و ۴ نوامبر ۱۹۵۷، اولین کنگرهٔ جنبش کمونیسم چپ در لیوُرنو برگزار شد. آرریگو چروتتو و لورنزو پارودی در این کنگره «تزهایی در باب توسعهٔ امپریالیستی، مدت زمان مرحلهٔ ضد انقلابی و توسعهٔ حزب انقلابی» را ارائه کردند. این تزها که به «تزهای ۱۹۵۷» موسوم هستند، برای اولین بار به شکلی ارگانیک دیدگاه استراتژیک جریان لنینیستی را ارائه کردند. این تزها با شناسایی روندهای بینالمللی و تعیین وظایف سازمان طبقاتی پایه و اساس توسعهٔ حزب لنینیستی در ایتالیا را تشکیل دادند. چشمانداز زمان و ایدههای کلی که پیرامون آن وجود داشت، امکان درک دهههای بعد تا زمان ما، و مرحلهٔ استراتژیک جدیدی که در آن قرار داریم، را فراهم کرد.
تحلیل کل دورهٔ سیاست بینالملل که در این اثر مرور میکنیم و تحلیل دقیقتر وقایعی که در سال گذشته در صحنهٔ جهانی رخ داده است، ویژگیهای کلاسیک امپریالیسم، که در نظریهٔ لنینیستی توصیف شده است، را تایید میکنند. نظریهٔ لنینیستی نه تنها اعتباری تاریخی کسب کرده است، بلکه جنبههای خاصتر آن امروزه به ما در بررسی وضعیت جهان کمک میکند.
ما به طور خاص به عامل «بازار اقتصادی جهانی» اشاره میکنیم که توسط لنین در مرکز قوانین تعیینکنندهٔ توسعهٔ امپریالیستی سرمایهداری قرار داده شده است. بنابراین امپریالیسم را نباید صرفاً از جنبههای سیاسی-نظامی آن، که برخی از آنها در حال دگرگونی هستند (برای نمونه استعمار) نگریست، بلکه بیش از هر چیز باید آن را یک پدیدهٔ اقتصادی دانست.
امپریالیسم اساساً تصاحب یا تقسیم بازار و در نتیجه مبارزه با ابزارهای مسالمتآمیز-دیپلماتیک و یا با ابزارهای اجباری-نظامی است: تصاحب و تقسیمی که از طریق برتری در مبادلات تجاری و صدور سرمایه توسط صنعتیترین کشورها صورت میگیرد.
تنها با در نظر گرفتن این جنبه از نظریهٔ مارکسیستی و لنینیستی، از در نظر گرفتن امپریالیسم تنها تحت عنوان آن چیزی که خود را در اشکال قدیمی استعمار نشان میدهد اجتناب میکنیم و در عوض میتوانیم آن را در تمام آن اشکال اقتصادی که اساساً از آن تشکیل شده است، شناسایی کنیم.
به عبارت دیگر، بحث برقراری مجدد تعریف «امپریالیسم» با بازگشت به همان منابع تئوری مارکسیستی و قوانین عینیای است که در فرآیند تولید سرمایهداری کشف شده است.
در چارچوب این تعریف وفادارانه از امپریالیسم، مسئلهٔ مضاعف توسعهٔ سرمایهداری و تضادها و بحرانهای آن وجود دارد، مشکل اساسی برای استراتژی حزب انقلابی، زیرا سیر کلی و زمانهای خاص کنش سیاسی حزب به آن بستگی دارد.
بنابراین اولین وظیفهٔ یک تحلیل سیاسی جدی از اقلیّت انقلابی، تحلیل توسعهٔ امپریالیستی است؛ تحلیلی که باید بیش از هر چیز بر ارزیابی بازار جهانی متمرکز شود. خطوط استراتژی، یعنی خطوط اقدام طولانی و گسترده، از این تحلیل بیرون میآیند.
با این حال، تایید ویژگیهای کلاسیک سرمایهداری در مرحلهٔ امپریالیستی امری مقدماتی است.
-
۱) توسعهٔ تکنولوژیک اشکال جدید تولید در سرمایهداری غربی (اتوماسیون، انرژی اتمی و غیره) و به ویژه در ایالات متّحده، روابط تولید کلاسیک سرمایهداری را تغییر نداده است.
پدیدهٔ توسعهٔ فناوری منحصراً به صورت غیر مستقیم به اَشکال فرآیند تولید مربوط میشود و این پدیده نه تنها مربوط به تغییر نیروهای مولده نیست، بلکه به تقویت آنها و گرایش به اجتماعی شدن وسایل تولید مربوط میشود. تمرکز و تراکم سرمایهداری انحصاری و دولتی — فرآیندی که توسعهٔ فناورانه را تعیین میکند و با آن همراه است — شرایط را برای انحلال اشکال عقبماندهٔ مالکیت کوچک و تولید کوچک، برای گسترش پرولتاریایی شدن، برای اجتماعی شدن وسایل تولید که در سازمانهای بزرگ سرمایهداری و در دولت متمرکز شدهاند ایجاد میکند.
کشورهایی که این فرآیند در آنها بسیار پیشرفته است، برای یک اقتصاد سوسیالیستی آماده هستند. فقدان دگرگونی انقلابی روابط تولید کنونی عمدتاً به امکانات توسعهٔ امپریالیستی که توسط بازار توسعهنیافتهٔ جهانی ارائه میشود بستگی دارد.
بنابراین لازم است همهٔ آن تزهای تجدیدنظرطلبی را که کم-و-بیش پنهانی — در سایهٔ همهٔ نشریات «سرمایهداری نوین»، «سرمایهداری خلقی» و غیره — تمایل دارند مرحلهٔ کنونی سرمایهداری را با عباراتی غیر از آنهایی که مارکسیسم به صورتی علمی بیان کرده است ارائه دهند، رد کرد.
۲) توسعهٔ برخی از اشکال حقوقی که روبنای اجتماعی را شکل میدهند، مانند حق مالکیت ابزار تولید، روابط تولید کلاسیک سرمایهداری را عوض نکرده یا تغییر نداده است.
در مرحلهٔ کنونی – و به ویژه در برخی کشورها – گرایش به سمت «سرمایهداری دولتی» در حال توسعه است، روندی که قبلاً توسط انگلس در «آنتی دورینگ» پیشبینی شده بود و توسط لنین در «امپریالیسم» و در دیگر آثار مورد مطالعه قرار گرفته است و شامل تمرکز اهرمهای اجرایی-بخشنامهای دستگاههای اقتصادی در نهادهای دولتی است. این توسعهٔ اقتصادی که روابط تولید را بدون تغییر میگذارد (سرمایه و دستمزد، گردش کالا بر اساس قانون ارزش و غیره) با گذار قانونی از مالکیت خصوصی به مالکیت دولتی همراه است، از نظر اقتصادی هیچ تغییری در ویژگیهای بنیادی سرمایهداری روی نداده است، به طوری که «سرمایهداری دولتی» واجد هیچ «بدعت» کیفی نسبت به سرمایهداری کلاسیک نیست. از نظر اجتماعی تغییری اساسی در جامعهای تقسیم شده به دو طبقهٔ متخاصمی که جایگاه اساسی خود را در فرآیند تولید حفظ کردهاند روی نداده است.
توسعهٔ اقتصادی «سرمایهداری دولتی» – که به طور عام در جهان و تا حدی در همهٔ کشورهای پیشرفتهٔ صنعتی گسترش یافت – به دنبال شکلگیری فوقالعادهٔ عوامل مساعد و ضرورتهای تاریخی در اتحاد جماهیر شوروی گسترهٔ خاصی داشت. نیازهای اقتصادی اجتنابناپذیری که خود را به روسیه نشان دادند، پس از انقلاب عظیم اکتبر که تلاش کرد عصر انقلاب سوسیالیستی بینالمللی را بدون موفقیت و بدون داشتن بسترهای مادی برای شروع اقتصاد سوسیالیستی باز کند، توسعهٔ سرمایهداری دولتی را ضروری کرد.
خارج از هر گونه قضاوت اخلاقی، ویژگیهای توسعهٔ اقتصادی شوروی نظریهٔ مارکسیستی توسعهٔ سرمایهداری را تأیید میکنند. بنابراین، قضاوتهایی که با تکیه بر نظریههای استالینیستی یا تروتسکیستی، جامعهٔ شوروی را «سوسیالیستی» یا اساساً سوسیالیستی تعریف میکنند، باید کنار گذاشته شوند.
به نظر ما میشود خطوط کلّی وضعیت بازار جهانی را از این طریق ترسیم کرد.
الف) وجود کشورها در سطح اقتصادی پیشرفته، متوسط و عقبمانده. معیار ارزیابی هر سطح گسترش نظام تولید سرمایهداری در آن کشور است. بنابراین درجهٔ این سطح بر اساس تولید ناخالص ملّی، تولید صنعتی، درآمد ملّی و درآمد سرانه اندازهگیری میشود.
ب) در نتیجه وجود سه بخش کمی بزرگ در اقتصاد جهانی. در این شرایط، تمایز کیفی تنها از بلوغ سرمایهداری و عقبماندگی پیشاسرمایهداری یا فئودالی هر کشور ناشی میشود. ارزیابی ساختارهای اقتصادی کنونی به عنوان ساختار سوسیالیستی باید مطلقاً کنار گذاشته شود، زیرا طبق برداشت مارکسیستی، منظور از سوسیالیسم، روابط کیفیتاً جدید تولید است. در سه بخش فوق، بدون استثناء، مشکلات اقتصادی همچنان افزایش کمی در تولید است و هنوز نمیتواند تغییر کیفی به معنای سوسیالیستی باشد.
در هر سه بخش، بدون استثنا، توسعهٔ کمّی تولید با افزایش نیروهای مولده در ایجاد پایههای مادی سوسیالیسم مشارکت دارد و تنها زمانی که تقابل آنها در مقیاس بینالمللی تعمیم داده شود، به طور برگشتناپذیری در تضاد با روابط تولید سرمایهداری قرار میگیرد.
ج) وجود بخشی متشکل از کشورهای پیشرفتهٔ صنعتی که تضاد تاریخی در آن قرار دارد. با این حال، این تضاد همچنان در بازار جهانی متشکل از بخش متوسط و بخش عقبمانده راهحلی پیدا میکند. صدور این تضاد دینامیک سرمایهداری امپریالیستی شده است.
برای کشورهای پیشرفته، مشکل بقای اقتصادی سرمایهداری اکنون در گسترش بازار خارجی نهفته است.
تولید برای منطقهٔ ملّی به تنهایی ناگزیر بحران ایجاد میکند و با تولیدی که برای مناطق راکد یا نیمهراکد تولید میشود به تعویق میافتد و متوقف میشود.
نظریهٔ مارکسیستیِ بحران در عمل تأیید معتبرتری مییابد. با این حال، جایی که باید بیشتر دقت کرد، توضیح مارکسیسم انقلابی در مورد نظریه و مشکلات توسعهٔ سرمایهداری است. همانطور که تاریخ چند دههٔ اخیر به وضوح نشان میدهد، توسعهٔ سرمایهداری توسط بازار جهانی و همچنین عوامل فنی داخلی تعیین میشود. تا زمانی که در این بازار منطقهٔ بسیار وسیعی که دو سوم جمعیت جهان را شامل میشود، در شرایط عقبماندگی ماقبل سرمایهداری وجود داشته باشد، تولید کشورهای پیشرفته در آنجا مفر خروج و راهحلی برای تناقضات خود خواهد یافت.
کل مبارزهٔ سیاسی-ایدئولوژیک-نظامی که توسط قدرتهای بزرگ در گذشته و حال انجام میشود، در نهایت مبارزهای برای تصاحب و تقسیم مجدد بازار غولپیکر اقتصادی جهان است.
د) وجود بخش وسیعی با اقتصاد عقبمانده که نه تنها توسعهٔ نابرابر سرمایهداری بلکه در عین حال توسعهٔ نابرابر پایههای مادی سوسیالیسم را نیز مقیّد میکند. با توجه به وابستگی متقابل بینالمللی عوامل اقتصادی، راهحلی ملّی برای ظهور اقتصاد سوسیالیستی نمیتواند وجود داشته باشد، همانطور که راهحلی ملّی برای توسعه یا بحران سرمایهداری نمیتواند وجود داشته باشد.
مشکل توسعهٔ سرمایهداری، بحران و انقلاب سوسیالیستی عملاً به یک مشکل بینالمللی تبدیل شده است و تنها در این سطح [بینالمللی] میتوان راهحلی تاریخی یافت.
با توجه به سطح فعلی بازار جهانی، که مناطق وسیعی برای آن هنوز در مرحلهٔ اول ساخت سرمایهداری هستند، مشکل انقلابی ظهور اقتصاد سوسیالیستی در مقیاس بینالمللی هنوز به طور انضمامی مطرح نیست. این مشکل به طور خاص در کشورهای منفرد به وجود میآید، اما با توجه به امکان انضمامی سرمایهداری برای یافتن یک منطقهٔ اقتصادی گسترده که تولید، سرمایه و بحران خود را به آنجا صادر کند، نمیتوان به طور ایجابی به آن پرداخت مگر در دورههایی که در کوتاهمدت به پایان خواهند رسید. این بدان معنا نیست که تضادهای امپریالیستی نمیتوانند بحرانهای جزئی و انقلابهای پرولتری منزوی را برانگیزد. بلکه، سیر آیندهٔ امپریالیسم با دورههای مشابهی همراه خواهد بود، اما دورههای منفردی باقی خواهند ماند که بسیار زود در شبکهٔ جهانی منافع امپریالیستی هضم خواهند شد. در این دوره میتوان، مانند قیام سال ۱۹۵۶ مجارستان، شاهد قیامهای پرولتری باشکوه و سخاوتمندانهای بود که با توجه به موقعیت ضد انقلابی بینالمللی که این قیامها در آن به وجود میآیند، ارزش «کمونهای» انقلابی، نورانی و نگونبختی در گامهای انقلاب سوسیالیستی بینالمللی خواهند داشت، اما هنوز هدف پیروزمندانهٔ [انقلاب سوسیالیستی بینالمللی] نخواهند بود.
ه) در نتیجه، عدم وجود شرایط عمومی انقلاب سوسیالیستی. برای اینکه این شرایط به طور انضمامی ایجاد شود، آن بخشی [از جهان] که اقتصاد عقبمانده دارد باید تمام مرحلهٔ اول صنعتیشدن را پشت سر بگذارد. تنها در این صورت و به ترتیب زمانی، در جریان یک چرخهٔ اقتصادی، مشکل انقلاب سوسیالیستی با چنان وزنی از تضادهای طبقاتی ظاهر خواهد شد که میتوان به لحاظ سیاسی و اقتصادی در چارچوب تاکتیکهای بینالمللی به آن پرداخت. در عمل، مشکل انقلاب سوسیالیستی در مقیاس بینالمللی تنها زمانی در دستور کار قرار خواهد گرفت که توسعهٔ اقتصادی مناطق عقبمانده به حدی برسد که به مرحلهٔ خاصی از خودکفایی برسد که دیگر قادر به جذب واردات کالا و سرمایه از قدرتهای امپریالیستی دیگر نباشد.
بدون درک دقیق وضعیت بازار جهانی و چشمانداز توسعهٔ آن، نمیتوان به ویژگیهای دوران ضد انقلابی کنونی پی برد و خط و نقش اقلیت انقلابی را تعیین کرد.
و) جنبه دوگانهٔ جنبش استعماری که توسط کشورهای وابسته به بخش عقبمانده بیان شده است. یک رشتهٔ کامل از این کشورها در حال حاضر جنبش قوی استقلال سیاسی را بیان میکنند، جنبشی که قرار است رشد و نمو کند، قوای خود را تجدید کند و خود را تعمیق بخشد. همهٔ کشورهایی که تا دیروز یا حتّیٰ امروز هنوز در شرایط استعماری و نیمهاستعماری قرار داشته و دارند در جریان مبارزات کم و بیش خونین ناگزیر استقلال سیاسی خود را به دست خواهند آورد. این واقعیت مهم، اگر روبناهای سیاسی خاص امپریالیسم را تضعیف کند، پویایی اقتصادی آن را تضعیف نمیکند. استقلال سیاسی کشورهای استعماری و نیمهاستعماری به هیچ وجه نشان دهندهٔ استقلال اقتصادی نیست، بلکه هر چه استقلال سیاسی بیشتر عملی شود، نیازهای اقتصادی و در نتیجه وابستگی اقتصادی به کشورهایی افزایش مییابد که تنها به دلیل ظرفیت تولیدی خود میتوانند با کمک، وام، صادرات سرمایه، و مبادلات تجاری در ارتقای توسعهٔ صنعتی و کشاورزی مناطق عقبمانده مداخله کنند. بدون چنین مداخلهای از سوی کشورهای امپریالیستی، امکان پیشرفت اقتصادی برای کشور عقبمانده وجود ندارد. مثال چین و هند ممکن است برای نشان دادن اعتبار این گفته کافی باشد.
در واقع میتوان گفت کشورهای عقبمانده با ورود به مرحلهٔ جدید اقتصادی و شکستن رکود قدیمی بیحرکتی استعماری، ظرفیت بازار جهانی را گسترش میدهند و امکان توسعهٔ اقتصادی را به امپریالیسم میدهند.
به طور غیرمستقیم، بیداری کشورهای عقبمانده از یک سو مواضع سیاسی امپریالیسم را تضعیف میکند و برخی از معمولترین تضادهای آن را تشدید میکند، در حالی که از سوی دیگر به نفع بقای اقتصادی آن است. نمونهٔ بارز آن جنبش استقلال سیاسی آفریقایی-آسیایی است که با تضعیف مواضع استعماری انگلیس و فرانسه، در عین حال، امکان گسترش و نفوذ سرگیجهآور سرمایههای آمریکا و آلمان را فراهم کرد. همهٔ وقایعی که در قارههای آفریقا و آسیا، و اکنون به ویژه در خاورمیانه، هر چند در چارچوبی پیچیده از ابتکارات دیپلماتیک و تبلیغاتی، یکی پس از دیگری روی میدهند را باید در پرتو این روندهای اساسی اقتصادی دید.
ز) بنابراین مقدمات ضروری توسعهٔ امپریالیستی در مبارزه برای استقلال کشورهای مستعمره نهفته است. جنبههای بیرونی این مبارزه را نمیتوان بهطور عینی ضد امپریالیستی دانست، بلکه باید بهعنوان مظاهر تضاد درونی شدید جریانهای امپریالیسم در نظر گرفته شود؛ تضادی که در آن یک قشر «قدیمی» و یک پویایی «جدید»، با غلبهٔ آشکار دومی بر اولی و با تغییر توازن به نفع دومی، روبهروی یکدیگر قرار میگیرند.
به هیچ وجه، آنگونه که تزهای خروشچف میگوید، مبارزه برای استقلال کشورهای عقبمانده را نمیتوان مرحلهای از محدودیت بازار جهانی به ضرر امپریالیسم دانست. در واقع، دقیقاً برعکس این اتفاق میافتد. با تحمیل الزامات توسعهٔ سرمایهداری در کشورهای عقبمانده، بازار لاجرم بیش از پیش گسترش خواهد یافت. تنها زمانی بازار به دلیل امپریالیسم کوچک میشود که توسعهٔ این کشورهای جدید به حداقلی از خودکفایی برسد. علاوه بر این، توسعهٔ اقتصادی این کشورها به هیچ وجه نمیتواند به شکلی صورت گیرد که سرمایهداری را کنار بگذارد و بتوان آن را «سوسیالیسم» تعریف کرد.
این تز پوچ مورد حمایت خروشچف و طبقهٔ حاکم شوروی است و به راحتی مقاصد پنهان را آشکار میکند. این تز مشابه توسعهٔ اقتصادی شوروی، میخواهد فرآیند تاریخاً ضروری تکامل اقتصادی سرمایهداری دولتی را به عنوان «ساختمان سوسیالیسم» تعریف کند.
یک بار دیگر باید تأیید کرد که طبق برداشت مارکسیستی از جامعهٔ سوسیالیستی، سوسیالیسم محصول حداکثر سطح نیروهای مولده به دست آمده در اقتصاد سرمایهداری است، محصولی که انقلاب سوسیالیستی آن را از بندهای ایجاد شده توسط روابط قدیمی تولید رها میکند، اما مطلقاً نمیتواند آن را بسازد. اگر سطح نیروهای مولده هنوز به نقطهٔ تولید اقتصادی سوسیالیسم نرسیده باشد، فرآیند ساختمان این سطح را ضرورتاً فقط سرمایهداری، چه خصوصی و چه دولتی، میتواند انجام دهد.
اقدام سیاسی کمونیسم چپ مستقیماً از تحلیل، ارزیابی، از منظر وضعیت بینالمللی ناشی میشود. هیچ ویژگی ملی وجود ندارد که استقلال ایتالیا را در مسائل استراتژی و تاکتیک انقلابی توجیه کند. ویژگیهای ملی فقط به روند شکلگیری جنبش ما در گذشته و آینده مربوط میشود.
بنابراین در چارچوب یک ارزیابی بینالمللی است که کمونیسم چپ باید خطوط اصلی اقدامات سیاسی خود را ترسیم کند.
در تثبیت این خط، دو ردیف مشکل پیش میآید، یکی دارای ماهیتی عام و دیگری دارای ماهیتی خاص. حل این مشکلات نمیتواند به صورت انفرادی انجام شود، زیرا با توجه به ماهیتشان، آنها را فقط در مجموعهای که به شدت به آن الحاق شدهاند میتوان طرح و حل کرد.
ردیف اول مشکلات مربوط به تحلیل وضعیت ایتالیا و هژمونی سرمایهداری، تحلیل به اصطلاح «سرمایهداری نوین» و «سرمایهداری دولتی»، روند مبارزهٔ طبقاتی در ایتالیا، ماهیت و ویژگیهای دموکراسی پارلمانی بورژوایی، ماهیت، نقش، و کارکردهای احزاب دارای پایگاه کارگری مانند حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا.
از سوی دیگر، ردیف دوم مشکلات مربوط به جنبههای ملموستر تاکتیکهای ماست، یعنی برنامهٔ اقدام کمونیسم چپ، تاکتیکها نسبت به حزب کمونیست ایتالیا و رهبری آن، تاکتیکها نسبت به حزب سوسیالیست ایتالیا و قضاوت در مورد وحدت سوسیالیستی، روابط با دیگر گروههای مخالف قدیم و جدید، رویکرد نظری و عملی به مسئلهٔ انتخابات، اقدام در اتحادیههای کارگری و چارچوبی برای مخالفت طبقاتی.
بدیهی است که برای برخورد جدی با همهٔ این مشکلات تاکتیکی، باید تعریف روشنی از مشکلات کلی داشت که در تحلیل نهایی، چیزی جز مصوبات نیست.
کمونیسم چپ که از بحران حزب کمونیست ایتالیا و جنبش کارگری ایتالیا زاده شده است، نمیتواند خود را بالاتر از بحران قرار دهد، نمیتواند بازسازی حزب انقلابی را هدف قرار دهد، نمیتواند عنصر مثبت ناشی از بحران باشد مگر اینکه خود در مقام یک هستهٔ نظری و به عنوان اولین هستهٔ سازمانیافتهٔ یک بررسی نظری گسترده و عمیق از تجربه و مشکلات مربوط به جنبش بینالمللی کارگری قرار دهد.
بدون این کار تئوریک عمیق و پرشور، کمونیسم چپ هرگز نمیتواند مقدمات حزب طبقاتی آینده را تشکیل دهد و در برزخ تهییج، کار بدون چشمانداز، فعالیت کوتاهمدت درگیر اتفاقات روز باقی خواهد ماند که در طول زمان، از علل ملموسی که کمونیسم چپ برای آنها پدید آمده تخطی میکند.
به عبارت دقیقتر: یا کمونیسم چپ چشمانداز تشکیل هستهٔ پیشتاز حزب انقلابی آینده را جدی میگیرد و، هرچند با محدودیت، کار میکند و خود را جزئی جداییناپذیر از این حزب میداند، یا حضور، فعالیت و تلاشهایش چیزی جز دورههای منفرد و زودگذری نخواهند بود که در طول زمان توسط گرایشی که توسط پیشرفتهترین سرمایهداری از طریق احزاب سوسیالیست برای سوسیال دموکراتیزه کردن تودهها در جریان است مورد سوء استفاده قرار میگیرد.
و انتخابی که نمیتوان از آن فرار کرد: یا برای ساختن حزب انقلابی کار میکنی یا بدون اینکه بدانی برای [پییِترو] نِننی [دبیر کل حزب سوسیالیست ایتالیا] کار میکنی. ما فقط میتوانیم به این انتخاب پاسخی صریح بدهیم. مشکل تشکیل حزب باید به طور عینی مطرح شود؛ شما باید آن را با موادی که وجود دارد، در شرایطی که وجود دارد، در محدودیتهایی که متاسفانه وجود دارد، طرح کنید. پرسیدن این مشکل به معنای تشکیل حزب انقلابی با یک اقدام صرفاً صوری نیست، بلکه به معنای آن است که این مشکل را در مرکز کار خود قرار دهیم، تکتک مشکلات دیگر و تکتک ملاحظات تاکتیکی دیگر را، چشمانداز تشکیل حزب قرار دهیم. یعنی تمام انرژی خود را صرف این دیدگاه کنید.
برای این کار باید از نظر تئوریک بررسی و بحث صورت گیرد و از مباحثه، هر چقدر مناقشهانگیز جلوه کند، نترسید، زیرا تنها با مباحثه، تحقیق و تعریف نظری است که حزب انقلابی تشکیل، انتخاب، آزمایش و تثبیت میشود. حزب انقلابی، که حزبی از کادرهاست، نمیتواند بدون سطح نظری بالا به حیات خود ادامه دهد: در واقع برای حزب هر مشکل اقدام سیاسی یک مشکل تئوریک است و بالعکس. فقط یک دیالکتیک درونی در سطح تئوریک بالا به حزب انقلابی اجازه میدهد که اساس نظری خود را بسط، تدوین و به عمل سیاسی ترجمه کند.
تصور روشن از آنچه که کمونیسم چپ در آینده باید باشد، پیشفرض لازم برای تعیین آنچه کمونیسم چپ امروز در ایتالیا باید انجام دهد است. به زبان ساده: شما نمیتوانید بدانید که چه کاری باید «انجام دهید» بدون اینکه بدانید چه «میخواهید».
با این مقدمه، فکر میکنیم که مشکلات کلی که در حال حاضر به وجود میآیند را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد.
الف) وضعیت ایتالیا یک موقعیت ضد انقلابی است که با اعمال هژمونی گسترده و دامنگیر سرمایهداری مشخص میشود. این هژمونی هر بخش از حیات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را با فشارهای عظیم، به صورت آشکار و پنهان، مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر خود قرار میدهد.
ب) یکی از اشکال اصیل این هژمونی به اصطلاح «سرمایهداری نوین» است که جدیدترین تجلی اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک توسعهٔ سرمایهداری است.
ج) ملازم سرمایهداری نوین، و اغلب اوقات، جوهر جداییناپذیر آن «سرمایهداری دولتی» است که نشاندهندهٔ روند توسعهٔ عمومی سرمایهداری است. این توسعه، از جمله، با موقعیت سیاسی و ایدئولوژیک حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا مورد حمایت قرار میگیرد که جامعهای با ساختار اقتصادی سرمایهداری دولتی را به عنوان یک جامعهٔ سوسیالیستی معرفی میکنند.
این احزاب به دلیل این موقعیت، که بزرگترین سوء تفاهم ایدئولوژیک را در تاریخ جنبش کارگری ایجاد کرده است، نقش مروج و اشاعهدهندهٔ سرمایهداری دولتی را در درون تودههای کارگر بر عهده گرفتهاند. وجه تمایز آنها ایدئولوژیک نیست، بلکه صرفاً تاکتیکی است و با رویدادهای کاملاً سیاسی تعیین میشود که آنها را گاه در تضاد و گاه در توافق با گرایشهای خاص سرمایهداری دولتی ایتالیا و شوروی قرار میدهد.
د) کارکرد و نقشی که حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا دارند – تکلیف احزاب دیگر از دموکراسی مسیحی تا حزب سوسیال دموکرات ایتالیا که آشکارا خود را در خدمت سرمایهداری قرار میدهند مشخص است – در درون تودههای کارگر را فقط میتوان به عنوان اصلاحطلب و اپورتونیست طبقهبندی کرد. حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا، صرف نظر از پایگاه تشکیلاتی طبقاتی آنها و موارد طبقاتی که گهگاه برخی از مواضع آنها را تعیین میکنند، نقش حامیان سرمایهداری دولتی را در درون جنبش کارگری ایفا میکنند. بنابراین آنها خود را خارج از پرولتاریا به عنوان عوامل دشمن طبقاتی آن قرار میدهند.
ه) ماهیت سیاسی حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا قصد تغییر این احزاب از درون برای اهداف انقلابی را بدون تردید منتفی میسازد. در عین حال، هرگونه قصد احتمالی برای تشکیل جناحهای انقلابی در درون آنها را نیز منتفی است. هر گونه تلاش برای اقدام در جهت اول و دوم عملاً به تقویت این احزاب و در نتیجه تقویت هژمونی سرمایهداری بر جنبش کارگری منجر میشود.
با این حال، این امر که در فرآیند تشکیل حزب انقلابی، ممکن است در احزاب کارگری، گروههای نزدیک به مواضع ما به وجود بیایند منتفی نیست. کمونیسم چپ برای حمایت از سیر تجارب سیاسی و ایدئولوژیک آنها و به منظور تصدیق تدریجی مواضع سازمانی اقلیت انقلابی از سوی آنها، به منظور گفتوگوی ایدئولوژیک و سیاسی برادرانه، اما بسیار روشن و سازشناپذیر، به دور از هر شکلی از سازش و میانجیگری، با این گروهها و مجامع کار خواهد کرد. هر شکلی از اتحاد یا ادغام با هر گروه ناراضی، منشعب از احزاب تودهای، که از نظر سازمانی با احزاب خود نگسستهاند، مطلقاً منتفی است.
و) خصلت «ماشینهای سیاسی» به شدت بوروکراتیزه شده که از لحاظ تاریخی توسط حزب سوسیالیست ایتالیا و حزب کمونیست ایتالیا در پیش گرفته شدهاند، تاکتیک رقابت با چنین احزاب را به قاطعترین شکل منتفی میسازد. بوروکراتیزاسیون این احزاب پدیدهٔ انحطاط جنبش کارگری نیست، بلکه ضرورت سرمایهداری است که از طریق عوامل سیاسی خود، هژمونی خود را بر جنبش کارگری اعمال میکند. فکر کردن به رقابت با این شکل خاص از سازماندهی هژمونی سرمایهداری بیمعنی است.
ز) مبارزهٔ کمونیسم چپ تنها میتواند مبارزهای در همهٔ جبههها علیه همهٔ نهادهای هژمونی سرمایهداری باشد. مبارزهٔ کمونیسم چپ، حتیٰ برای ملاحظات «تاکتیکی» روزمره نیز، نمیتواند مبارزهای تدریجی و مختص یک بخش باشد. بدون دستاورد نظری کادرهای انقلابی در فرآیند تشکیل حزب، هر مبارزهٔ تدریجی به نفع این یا آن بخش، که هژمونی سرمایهداری آن را شامل میشود، تمام خواهد شد. هر اقدامی که علیه رهبری تولیاتتی در حزب کمونیست ایتالیا انجام شود و وظیفهٔ انحصاری کمک به تشکیل کادرهای انقلابی برای سازمان ما را نداشته باشد، موقعیتهای قدرت هژمونی سرمایهداری را یک میلیمتر جابجا نخواهد داد، همانطور که هرگونه تضعیف رهبری تولیاتتی معنایی غیر از تقویت یک عامل سیاسی دیگر سرمایهداری، که در این مورد خاص میتواند سوسیال دموکراسی ساراگات یا ننی باشد، ندارد.
تحت این شرایط، اقدام سیاسی کمونیسم چپ تنها میتواند یک هدف فوری داشته باشد: تقویت سازمان خود. هیچ هدف دیگری، در حال حاضر، برای اهداف انقلابی امکان تحقق ندارد. هرگونه اقدام به گسست گسترده در داخل حزب کمونیست ایتالیا دست نیافتنی است، هرگونه قصدی برای ترویج یا حتی هدایت یک جنبش گستردهٔ مبارزهٔ طبقاتی دست نیافتنی است، هرگونه تلاش برای تشکیل یک سازمان سیاسی تودهای دست نیافتنی است، هرگونه جاهطلبی برای نمایندگی یک وزن سیاسی در شرایط کنونی دست نیافتنی است. کمونیسم چپ، با توجه به تضادهای طبقاتی، بدنهای درونی و انقلابی را در جنبش کارگری نمایندگی میکند؛ بدنهای که به دلیل ناپختگی و شرایط نامناسب ضد انقلابی هنوز قادر به سازماندهی مستقل خود نیست و گرفتار نهادهایی است که در میدان جاذبهٔ هژمونی سرمایهداری هستند. کمونیسم چپ اما وظیفهای تاریخی دارد که خود را به عنوان پیشاهنگ این بدنهٔ انقلابی سازماندهی کند.
ح) علیٰرغم هژمونی سرمایهداری، وضعیت اجتماعی ایتالیا شامل امکانات و مظاهر مبارزهٔ طبقاتی است، امکانات و مظاهری که همواره در یک جامعهٔ تقسیم شده به طبقات وجود خواهند داشت. پدیدههای جدیدی در ساختار ایتالیایی وجود دارد که به پرولتاریای صنعتی مربوط میشود و باید به دقت مورد مطالعه قرار گیرند، اما شرایط اجتماعی مبارزهٔ طبقاتی در این مناطق سرمایهداری پیشرفته نیز وجود دارند. در این شرایط، و در شرایط دیگر که در مناطق عقبماندهتر وجود دارند، هستههای کمونیست چپ باید وارد عمل شوند و متناسب با نیروی خود، مبارزهٔ طبقاتی را تشویق کرده و به توسعهٔ آن کمک کنند. شکل مداخلهها عملی کاملاً تشکیلاتی است: این مداخلهها میتوانند درون گروههای سیاسی خاص یا در جریانهای سندیکایی سازماندهی شده درون CGIL صورت گیرند.
هدف مداخله، فارغ از نوع راهحل، تنها میتواند یکی باشد: استفادهٔ ابزاری از مظاهر مبارزهٔ طبقاتی به منظور ترویج آگاهی نظری در تودههای کارگر و انتخاب تشکیلاتی برای آموزش مبارزان و کادرهای انقلابی در دل مبارزه.
این شکل از مداخلهٔ تاکتیکی، که در شرایط عینی کنونی نمیتواند مدعی تغییر مسیر جریان مبارزهٔ طبقاتی، حتّیٰ به شکلی جزئی، باشد، نیروی محرکهٔ تشکیل حزب انقلابی است، زیرا کادرهایی که آن را تشکیل میدهند جز در مبارزه و از طریق مبارزه شکل نمیگیرند و تنها میتوانند خود را در مبارزه انتخاب و محک بزنند.
بنابراین، هر گرایش فرصتطلبی که به بهانهٔ عدم دستیابی به نتایج فوری و یا به بهانهٔ حفظ مبارزان برای نبردهای مبرمتر آینده، میخواهد سازمان انقلابی را ورای و بیرون از هر شکلی از مبارزهٔ طبقاتی نگه دارد، باید کنار گذاشته شود.
با روشن شدن مشکلات کلی و شفافسازی لازم در مورد آنها، فکر میکنیم که حل مشکلات تاکتیکی آسانتر شده باشد.
در نهایت رویکرد اقدام سیاسی کمونیسم چپ نتیجهٔ عملی برداشت حاصل از تحلیل، ارزیابی و تعریف مشکلات کلی استراتژیک است. تعریف دقیقتر تاکتیک ممکن است با تفاوتهایی در جزئیات مواجه شود، اما نه در کلیّت آن. به همین دلیل فکر میکنیم که در حالی که توضیح کاملتر تاکتیک فقط با بحث جمعی قابل بیان کرد، پایههای تاکتیک را میتوان از قبل تعیین کرد.
تاکتیکها نسبت به حزب کمونیست ایتالیا. مبارزه با رهبری حزب کمونیست ایتالیا، مبارزهای که آشکارا هیچگونه حمایتی را شامل نمیشود، باید با شدیدترین انسجام ایدئولوژیک، که در شعار «انقلابیون با انقلابیون و اصلاحطلبان با اصلاحطلبان» خلاصه میشود، انجام گیرد.
جدای از هرگونه وسوسهٔ موفقیت تبلیغاتی آسان، مبارزه باید، علاوه بر ویژگی واضح تمایز ایدئولوژیک، هدفی با ماهیت تئوریک و سیاسی دقیق داشته باشد: جذب آن دسته از مبارزان انقلابی که هنوز در حزب کمونیست ایتالیا باقی ماندهاند به سوی ایدهها و سازمان ما. هر هدف یا پدیدهٔ دیگری که به امری مستقل از اقدام ما مربوط باشد برای کمونیسم چپ بیگانه است. به همین دلیل مهم نیست است که ۲۰۰٬۰۰۰ نفر در یک سال حزب کمونیست ایتالیا را رها کرده و به صفوف بزرگ ناامیدان بپیوندند.
نظر ما در مورد وحدت سوسیالیستی. قبل از صدور یک حکم خاص در مورد یک عمل سیاسی، که در حال حاضر هنوز تکلیفش تعیین نشده است، لازم است دربارهٔ پدیدهای کلی مربوط به جنبش کارگری تعیین تکلیف کنیم که در نوشتههای دیگر از آن به عنوان «سوسیال دموکراتیک شدن» یاد کردهایم. این پدیده از نظر ما مرحلهای از ادغام جنبش کارگری در دستگاه سیاسی هژمونی سرمایهداری است، و در نتیجه، باید به طور قطع محکوم شود. در عین حال باید بر سهمی که این پدیده به طور عینی باعث ایضاح سوء تفاهم شبهانقلابی، که عوامفریبی حزب کمونیست ایتالیا آن را نمایندگی میکند، میشود تاکید کرد. گاه جنبههایی در این پدیده ظاهر میشوند، و توسط گرایشات زیربنایی که آنها را مقیّد میکنند لاجرم از بین میروند، که میتوانند بر روند شکلگیری ایدئولوژی انقلابی تأثیر مثبت بگذارند.
مسئلهٔ انتخاباتی. با توجه به تحلیل شرایط مادی موجود و با توجه به نارسایی تشکیلاتی جنبش ما، دخالت مستقیم ما در انتخابات سیاسی بعدی منتفی است. با کنار گذاشتن امکان ارائه لیستهایی که میتوانند حداقل موفقیت سیاسی را به دست آورند، با کنار گذاشتن تاکتیک حمایت از فهرستهای دیگر، با کنار گذاشتن تاکتیک حمایت از برخی عناصر لیستهای دیگر، با کنار گذاشتن امکان ارائهٔ لیستهای ما در حوزههای انتخابیه، چیزی جز تاکتیک امتناع از انتخابات برای کمونیسم چپ باقی نمیماند. تاکتیک کنارهگیری از انتخابات، هدفی بیواسطه نیست، بلکه هدف آن باید مداخلهٔ تبلیغاتی در کارزار انتخاباتی، ترویج شعارها و مواضع ایدئولوژیک و سیاسی ما باشد. تبلیغات ما بیش از آنکه تحریک به رأی ندادن باشد شناساندن سازمان ما، ویژگیهای تئوریک و سیاسی آن و جلب حداکثر توجه و بحث پیرامون آن خواهد بود.
مسئلهٔ اتحادیههای کارگری. بدون تعرض به این اصل که اقدام ما باید به سمت انجام «فعالیتی انقلابی در اتحادیههای کارگری» و نه «اتحادیهگرایی» گرایش داشته باشد، کمونیسم چپ باید جریان اتحادیهٔ کارگری خود را درون CGIL سازماندهی کند و از همهٔ ابتکارات و همهٔ ابزارها برای حمایت از سازمان استفاده کند (از رایگیریها و کنفرانسهای اتحادیه، انتصاب نمایندگان کارگران در اتحادیه، بولتن اتحادیه و غیره). با توجه به ماهیت تنها جریان سندیکایی انقلابی موجود در CGIL، کمیتههای دفاع سندیکایی، کمونیسم چپ باید با رفقای آنارشیست مذاکره کند تا با اتحاد احتمالی، یک جریان واحد اقلیّت انقلابی درون CGIL تأسیس شود.
برای مخالفتی طبقاتی. کمونیسم چپ باید اصول استراتژی و تاکتیکی را که از مباحثهای عمیق نتیجه میشوند را در قالب یک سند خط مشی تبلیغاتی خلاصه کند. اقدامات تبلیغاتیمان به طور خاص باید اصولی که از وجود سیاسی خودمان خبر میدهد را برجسته کنند و هیچ حاشیهای برای جنبههای عمومی و خودانگیخته باقی نگذارند.
از تحلیل پیشین اوضاع بینالمللی و ایتالیا و از تعریف مشکلات استراتژیک و تاکتیکی که به وجود میآیند، چشمانداز تشکیل حزب انقلابی روشن و واضح است.
در شرایط بسیار سختی که در آن قرار داریم، شرایطی که به هیچ وجه امکان آغاز یک بحران عمومی سرمایهداری را نمیدهد، یکی از وظایف تاریخی است که به ما محول شده چنین است: تلاش برای تشکیل حزب انقلابی.
هر کار دیگری در مقایسه با این وظیفه ثانویه است. بنابراین، باید تمام انرژی خود را در این مسیر متمرکز کنیم. باید یک کار سخت، طولانی و طاقتفرسا برای ساختن حزب را شروع کنیم، بدون بیحوصلگی، بدون اشتیاق سادهلوحانه، بدون جاهطلبی برای موفقیتی آسان، و در واقع باید فکر کنیم که هر شکست محتملی هرگز این موفقیت را باطل نمیکند که گروههای انقلابیون آگاه برای حزب طبقاتی، برای آینده کار میکنند. تنها در صورتی که بدانیم چگونه برای ایجاد یک شبکهٔ تشکیلاتی، هرچند کوچک، و تشکیل گروههای هرچند کوچک از کادرهای انقلابی، با جدیت کار کنیم، در صورت مساعد شدن شرایط مادی، مقدمات لازم را برای ابتکار انقلاب فراهم خواهیم کرد. اگر این مأموریت تاریخی به عنوان هدف زندگی تعیین نمیشد، کمونیسم چپ هیچ دلیلی برای وجود نداشت.
به عبارت دقیق، بحث بر سر سازماندهی مجموعهای کامل از گروهها در مقیاس ملّی است که از پایگاه محلی که به صورت استانی و منطقهای، تا تشکیل کمیتههای استانی و منطقهای که ارتباط نزدیک با مرکز دارند، هماهنگ میشوند. برای هر گروه و برای هر کمیته، افراد مسئول برای تکتک شاخههای کاری باید تشکیل شوند. برای هر گروه و برای هر کمیته، دبیرخانههای مسئول مرکز و کل سازمان باید تشکیل شوند.
ابزار ایجاد چنین سازمانی، نشریات کمونیست چپ، نهادهای مدیریتی ملّی و شبکهٔ دائمی از مبارزان انقلابی است که به انجام کار هماهنگی مستمر در مناطق جداگانه اختصاص یافتهاند. ایجاد چنین شبکهٔ سازمانی مبتنی بر کادرهای مسئول و منتخب انقلابی، نه تنها برای توسعهٔ کمی و کیفی ضروری است، بلکه ضامن محکمی برای تربیت کادرهای جدید، تداوم سازمانی و تداوم قاطعانهٔ خط نظری و سیاست انقلابی، بدون انحراف و نفوذ همیشه ممکن عناصر و نظریههای مخالف است. چنین سازمانی که، بدون تقلید سادهلوحانه، از الگوی بزرگ و تاریخی حزب طرح شده توسط لنین الهام گرفته شده است، تنها تضمین برای آینده است که کار کنونی کمونیسم چپ و اعضای کنونی آن از هم نپاشد و تغییر ماهیت ندهد. یقیناً چنین سازمانی همهٔ مشکلات داخلی حزب انقلابی را حل نمیکند؛ مشکلاتی که تجربهٔ تاریخی اخیراً مطرح کرده و بحث مهمی پیرامون آن در بخشهای مشخصی از جنبش کارگری گشوده شده است. منظور ما مشکلاتی مانند سانترالیسم دموکراتیک، جریانهای داخلی، رابطهٔ حزب و طبقه، رابطهٔ حزب و سازمان تودهای است، یعنی مشکلاتی که قبلاً در مناقشهٔ بسیار جالب لنین و لوکزامبورگ در مورد مفهوم حزب مطرح شده بود.
این مشکلات باید با دقت مطالعه و به طور جدی حل شوند، اما این مشکلات به صورت «انتزاعی» و در عالم نظر قابل حل نیستند، بلکه ما این مشکلات را، پس از ایجاد سازمان، پس از اینکه در زمین سازمان مشغول کار شدیم، به صورت «انضمامی» و با عمل تجربهٔ سازمانی بررسی و حل میکنیم. در حال حاضر که در مرحلهٔ ضد انقلابی که در آن فعالیت میکنیم، معتقدیم که کار تشکیلاتی اولیه لزوماً باید ویژگیهایی را که در بالا خلاصه شد به سازمان بدهد. در این مدت، بیایید پایههای حزب انقلابی را بسازیم؛ ساختار و شکل حزب در جریان مبارزه، تجربه و واقعیتی که باید با آن روبرو شود، تعریف خواهد شد.