رد شدن به محتوای اصلی

دوران جدید و اشتباهات قدیم به صورت جدید

هر تحول خود-ویژۀ تاریخ تغییرات چندی را در شکل تزلزلات خرده‌بورژوایی، که همیشه در کنار پرولتاریا جای دارد و همیشه به درجات گوناگون در محیط پرولتاریا رخنه می‌نماید، موجب می‌گردد.

اصلاح‌طلبی خرده‌بورژوایی، یعنی چاکری در آستان بورژوازی، که به وسیلۀ عبارات نغز دمکراتیک و «سوسیال»-دمکراتیک و خواهش‌های مذبوحانه پرده‌پوشی می‌شود و انقلابی‌‌مآبی خرده‌بورژوایی که در گفتار مخوف و عبوس و متفرعن و در کردار تفرقه و پراکندگی و تهی مغزی صرف است؛ چنین اند دو «جریان» این تزلزلات. مادام که عمیق‌ترین ریشه‌های سرمایه‌داری برانداخته نشده، این تزلزلات ناگزیر است. شکل این تزلزلات اکنون، به مناسبت چرخش معینی که در سیاست اقتصادی حکومت شوروی روی داده است، تغییر می‌نماید.

برهان اصلی عناصر دارای ماهیت منشویکی۱ چنین است: «بلشویک‌ها راه قهقرا را در پیش گرفته، به سوی سرمایه‌داری می‌روند و این فنای آن‌ها است. انقلاب به هر حال، و انقلاب اکتبر از آن جمله، انقلاب بورژوایی از کار در می‌آید! زنده باد دمکراسی! زنده باد اصلاح‌طلبی!» اعم از اینکه این مطلب به شیوۀ صرفاً منشویکی یا اس.آر.ی[۲] گفته شده باشد و یا با روح انترناسیونال دوم و انترناسیونال دو و نیم۳، ماهیت آن یکی است.

برهان اصلی نیمه آنارشیست‌ها نظیر «حزب کارگران کمونیست» آلمان۴ و یا آن بخش از اپوزیسیون کارگری[۵] سابق ما که از حزب بیرون رفته و یا در حال بیرون رفتن است چنین است: «بلشویک‌ها اکنون دیگر به طبقهٔ کارگر ایمان ندارند!» شعارهایی که از اینجا نتیجه‌گیری می‌شود کمابیش به شعارهای «کرونشتات» در بهار سال ۱۹۲۱ شبیه است.۶

وظیفهٔ مارکسیست‌ها این است که به نحوی هر چه هوشیارانه‌تر و دقیق‌تر محاسبۀ نیروهای واقعی طبقاتی و واقعیات انکارناپذیر را در نقطۀ مقابل ندبه و زاری و سراسیمگی فیلیسترهای اردوگاه اصلاح‌طلبی و فیلیسترهای اردوگاه انقلابی‌‌مآبی قرار دهند.

مراحل عمدۀ انقلاب ما را به خاطر بیاورید. مرحلۀ نخست: مرحلۀ به اصطلاح کاملاً سیاسی، فاصلۀ زمانی بین ۲۵ اکتبر تا ۵ ژانویه، یعنی تا انحلال مجلس مؤسسان[۷] را در بر می‌گیرد. ما طی تقریباً ده هفته، برای نابودی واقعی و کامل بقایای فئودالیسم در روسیه، صد برابر کاری را انجام دادیم که منشویک‌ها و اس.آر.ها طی ۸ ماه حکومت خود (فوریه - اکتبر ۱۹۱۷) انجام داده بودند. منشویک‌ها و اس.آر.ها، و در خارجه تمام قهرمانان انترناسیونال دو و نیم در آن هنگام دستیاران بی مقدار ارتجاع بودند. آنارشیست‌ها یا دست-و-پای خود را گم کرده و در کناری ایستاده بودند و یا به ما کمک می‌کردند. آیا انقلاب در آن هنگام بورژوایی بود؟ البته بود، چون کاری را که ما می‌بایست به پایان رسانیم عبارت بود از فرجام انقلاب بورژوا-دمکراتیک و هنوز در داخل «دهقانان» مبارزۀ طبقاتی وجود نداشت. ولی در عین حال ما برای انقلاب سوسیالیستی پرولتاری کارهای بسیار زیادی مافوق انقلاب بورژوایی انجام دادیم: ۱) نیروی طبقۀ کارگر را در رشتۀ استفادۀ این طبقه از قدرت دولتی بیش از هر زمانی گسترش دادیم. ۲) به بت‌های دمکراسی خرده‌بورژوایی یعنی مجلس مؤسسان و «آزادی‌های» بورژوایی نظیر آزادی مطبوعات برای ثروتمندان ضربتی وارد ساختیم که در مقیاس جهانی محسوس بود. ۳) ما دولت طراز شوروی به وجود آوردیم که پس از سالهای ۱۷۹۳ و ۱۸۷۱ گام عظیمی به پیش بود.

مرحله دوم: صلح برست-لیتوفسک.[۸] رواج عبارت پردازی انقلابی علیه صلح؛ عبارت پردازی نیمه میهن پرستانه در بین اس. آر.ها و منشویکها و عبارت پردازی «چپ» در بین بخشی از بلشویکها. فیلیسترها سراسیمه وار یا با شادی موذیانه استدلال می‌کردند: «چون با امپریالیسم آشتی کردید کارتان تمام است». ولی اس. آر.ها و منشویکها، بمثابۀ شریک غارتگری بورژوایی به ضد کارگران، با امپریالیسم آشتی می‌کردند. «آشتی» ما این بود که بخشی از دارایی خود را به غارتگر می‌دادیم تا بدین وسیله حکومت کارگران را نجات بخشیم و ضربات باز هم شدیدتری به غارتگر وارد سازیم. از این عبارات که گویا ما به «نیروی طبقۀ کارگر ایمان نداریم» در آن زمان خیلی شنیدیم، ولی نگذاشتیم با عبارت پردازی ما را بفریبند.

مرحلۀ سوم: جنگ داخلی از شورش چکسلواکها[۹] و «هواداران مجلس مؤسسان» تا ورانگل[۱۰]، یعنی از سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰. در آغاز جنگ ارتش سرخ ما وجود نداشت. این ارتش اکنون هم در مقابل ارتش هر یک از کشورهای آنتانت، چنانچه نیروهای مادی با هم مقایسه شوند، ناچیز است. و با وجود این ما در مبارزه علیه کشورهای آنتانت، که دارای اقتدار جهانی هستند، پیروز شدیم. اتحاد دهقانان و کارگران تحت رهبری قدرت دولتی پرولتاری – این پیروزمندی تاریخ جهانی – به مدارج بی سابقه‌ای ارتقاء یافته است. منشویکها و اس. آر.ها نقش دستیاران سلطنت را بازی می‌کردند، خواه دستیار مستقیم (وزرا، سازمان دهندگان، موعظه گران) و خواه مستور (روش بسیار «ظریف» و بسیار رذیلانه چرنف‌ها و مارتف‌ها که ظاهراً خود را کنار می‌کشیدند ولی عملاً با قلم خود علیه ما فعالیت می‌کردند). آنارشیستها هم مذبوحانه خود را به اینور و آنور می‌زدند: بخشی به ما کمک می‌کردند و بخشی با فریادهای خود علیه انضباط نظامی یا با شکاکیت خود کارها را خراب می‌کردند.

مرحله چهارم: کشورهای آنتانت مجبور شدند دست از مداخله مسلحانه و محاصره بردارند (آیا برای مدت مدید؟). کشوری که به نحو بی سابقه‌ای ویران شده است به زحمت دارد به حال می‌آید و تازه دارد به تمام ژرفای ویرانی پی می‌برد و دردناک‌ترین مصایب و وقفۀ صنایع و خشکسالی و قحطی و بیماریهای همه گیر را احساس می‌نماید.

ما در مبارزۀ جهانی-تاریخی خود به عالی‌ترین مدارج و در عین حال به دشوارترین مرحله رسیده‌ایم. دشمن در لحظۀ کنونی و در دوران کنونی دیگر دشمن دیروز نیست. دشمن، اردوهای گارد سفیدیها نیست که تحت فرمان ملاکین و مورد پشتیبانی کلیۀ منشویکها و اس. آر.ها و تمام بورژوازی بین‌المللی بودند. دشمن عبارت است از وضع معمولی و متعارفی اقتصادیات کشور خرده دهقانی ما که صنایع بزرگ آن ویران و خراب است. دشمن عبارت است از عنصر خرده‌بورژوایی که ما را مانند هوا احاطه کرده است و با شدتی بسیار در صفوف حزب رخنه می‌کند. و اما پرولتاریا جنبۀ طبقاتی خود را از دست داده است. یعنی از مسیر طبقاتی خود خارج شده است. فابریکها و کارخانه‌ها از کار بازایستاده‌اند و پرولتاریا ضعیف و پراکنده و ناتوان شده است. و حال آنکه عنصر خرده‌بورژوایی داخل کشور از جانب تمام بورژوازی بین‌المللی، که هنوز دارای اقتدار جهانی است، پشتیبانی می‌شود.

آیا این برای ترسیدن مردم به ویژه قهرمانانی نظیر منشویکها و اس. آر.ها و شوالیه‌های انترناسیونال دو و نیم و آنارشیستهای زبون و دوستداران عبارت پردازی «چپ» کافی نیست؟ «بلشویکها به سرمایه‌داری بازمی گردند، کار بلشویکها تمام است، انقلاب آنها هم از حدود انقلاب بورژوایی فراتر نرفت». این فریادها را ما به حد کافی می‌شنویم.

ولی ما دیگر به این فریادها عادت کرده‌ایم.

ما خطرات را کوچک نمی‌شماریم. ما مستقیماً به چهرۀ خطر می‌نگریم. ما به کارگران و دهقانان می‌گوییم: خطر عظیم است؛ همبستگی، پایداری و خونسردی بیشتر نشان دهید، عناصر منشویک و اس. آر. و آشوب طلبان و هوچی‌ها را به دور افکنید.

خطر عظیم است. دشمن از لحاظ اقتصادی به مراتب نیرومندتر از ما است، همانگونه که دیروز از لحاظ نظامی به مراتب نیرومندتر از ما بود. ما این را می‌دانیم؛ و نیروی ما در دانایی ما است. ما، خواه برای تصفیۀ روسیه از فئودالیسم، خواه برای تکامل کلیۀ نیروهای کارگران و دهقانان، خواه برای مبارزۀ جهانی علیه امپریالیسم، خواه برای جنبش پرولتاری بین‌المللی، که از قید دنائت‌ها و پستی‌های انترناسیونال دوم و انترناسیونال دو و نیم رهایی یافته است، آن چنان کار زیادی انجام داده‌ایم که فریادهای آشوب طلبانه در ما تأثیری نمی‌کند. ما فعالیت انقلابی خود را کاملاً و بیش از حد «موجه ساخته‌ایم» و با کردار خود به تمام جهانیان ثابت کرده‌ایم که انقلابی گری پرولتاری برخلاف «دمکراسی» منشویکی-اس. آر.ی و اصلاح‌طلبی جبونانه‌ای که در لفافۀ عبارات مطنطن پرده‌پوشی می‌شود، به چه کارهایی قادر است.

هر کس پس از آغاز یک مبارزۀ کبیر از شکست بهراسد، فقط به قصد استهزاء کارگران می‌تواند خود را سوسیالیست بنامد.

همانا بدان جهت که ما هراسی نداریم مستقیماً به چهرۀ خطر بنگریم، لذا از نیروهای خود برای مبارزه بهتر استفاده می‌نماییم، شانس‌ها را هوشیارانه‌تر، با احتیاط‌تر و با حساب بیشتری می‌سنجیم و به تمام گذشت‌هایی که موجب تقویت ما و تفرقۀ نیروهای دشمن است تن درمی دهیم (همان گونه که اکنون حتی احمق‌ترین افراد هم متوجه شده‌اند که «صلح برست» گذشتی بود که موجب تقویت ما و تفرقۀ نیروهای امپریالیسم بین‌المللی گردید).

منشویکها فریاد می‌کشند که مالیات جنسی، آزادی بازرگانی، اجازۀ امتیازات و سرمایه‌داری دولتی به معنای ورشکستگی کمونیسم است. به این منشویکها در خارجه لوی کمونیست سابق افزوده شده است؛ از این لوی مادام که اشتباهاتش را ممکن بود به عنوان عکس العملی در مقابل اشتباهاتی تلقی کرد که کمونیست‌های «چپ»، به ویژه در مارس ۱۹۲۱ در آلمان[۱۱] مرتکب شده بودند، می‌بایست دفاع کرد؛ ولی وقتی به جای اعتراف به عدم حقانیت خود، در تمام جهات به لجۀ منشویسم درمی غلتد، دیگر از وی نباید دفاع کرد.

ما به منشویکهای جنجالگر می‌توانیم لااقل این نکته ساده را متذکر شویم که هنوز بهار سال ۱۹۱۸ بود که کمونیستها اندیشه ائتلاف و اتحاد با سرمایه‌داری دولتی را علیه عنصر خرده‌بورژوایی اعلام نمودند و از آن دفاع می‌کردند. سه سال پیش از این! در نخستین ماههای پیروزی بلشویکها! بلشویکها همان موقع بصیر و هوشیار بودند. از آن زمان به بعد هم هیچ کس نتوانسته است صحت حساب هوشیارانۀ ما را در مورد نیروهای موجود تکذیب نماید.

لوی، که به لجۀ منشویسم درغلطیده است، به بلشویکها (که او پیروزی سرمایه‌داری را بر آنها «پیش بینی می‌کند»، همان گونه که همۀ خرده‌بورژواها، دمکراتها، سوسیال-دمکراتها و غیره فنای ما را در صورتی که مجلس مؤسسان را منحل سازیم پیش بینی می‌کردند!) توصیه می‌کند برای گرفتن کمک، به تمام طبقۀ کارگر رجوع نمایند! زیرا، اگر ملاحظه بفرمایید، گویا تاکنون فقط بخشی از طبقۀ کارگر به آنها کمک می‌کرده است!

در این مورد لوی به نحو شگرفی با آن نیمه آنارشیستها و هوچی‌ها و تا اندازه‌ای با برخی از افراد «اپوزیسیون» کارگری سابق جور درمی آید که دوست دارند عبارت پر سر و صدایی دربارۀ این موضوع به کار برند که گویا بلشویکها اکنون دیگر «به نیروهای طبقۀ کارگر ایمان ندارند». هم منشویکها و هم عناصر آنارشیست منش این مفهوم «نیروهای طبقۀ کارگر» را بدون اینکه بتوانند دربارۀ مضمون واقعی و مشخص آن تعمق نمایند، به بت تبدیل می‌نمایند. سخن آرایی جایگزین بررسی و تجزیه و تحلیل این مضمون می‌گردد.

حضرات عضو انترناسیونال دو و نیم، که مایلند انقلابی نامیده شوند، عملاً هر گاه اوضاع جنبۀ جدی به خود می‌گیرد، ضدانقلابی از کار درمی آیند، زیرا از تخریب قهری دستگاه دولتی کهنه می‌ترسند و به نیروهای طبقۀ کارگر ایمان ندارند. وقتی ما این مطلب را در مورد اس. آر.ها و شرکاء می‌گفتیم، عبارت پردازی نبود. همه کس می‌داند که انقلاب اکتبر عملاً نیروهای جدید و طبقۀ جدیدی را به پیش کشید، و بهترین نمایندگان پرولتاریا اکنون روسیه را اداره می‌کنند و ارتش به وجود آورده و آن را اداره کرده‌اند و دستگاه اداری محلی و غیره ایجاد نموده و صنایع و غیره را رهبری می‌نمایند. اگر در این دستگاه اداری کجروی‌های اداری وجود دارد، ما این شر را پنهان نداشته، بلکه افشا می‌سازیم و علیه آن مبارزه می‌کنیم. کسی که به علت مبارزه علیه کجروی نظام نوین، مضمون آن را فراموش می‌کند و این نکته را از یاد می‌برد که طبقۀ کارگر دولت طراز نوین به وجود آورده و آن را اداره می‌کند، چنین کسی صرفاً قادر به تفکر نیست و روی هوا صحبت می‌کند.

ولی «نیروهای طبقۀ کارگر» نامحدود نیست. اگر جریان ورود نیروهای تازه نفس طبقۀ کارگر اکنون ضعیف و گاهی بسیار ضعیف است، اگر علیرغم تمام فرمانها، شعارها و تبلیغات، علیرغم تمام فرمانهای مربوط به «بالا کشیدن غیرحزبی‌ها»، مع الوصف جریان ورود این نیروها ضعیف است، در اینجا دیگر خلاص کردن گریبان خود به وسیلۀ سخن آرایی دربارۀ «بی ایمانی به نیروهای طبقۀ کارگر» معنایش سقوط تا مرحلۀ عبارت پردازی پوچ است.

بدون یک «تنفس» معین این نیروهای نوین پدید نمی‌آیند؛ این نیروها جز با آهستگی نمو نمی‌کنند؛ جز بر اساس صنعت بزرگ احیا شده (به عبارت دقیق‌تر و مشخص‌تر، بر اساس برق رسانی) از جای دیگر نمی‌توان این نیروها را به دست آورد.

پس از تشنجات بسیار عظیمی که در جهان سابقه نداشته است، برای طبقۀ کارگر در کشور خرده دهقانی ویران شده، برای طبقۀ کارگری که در مقیاس وسیع بر اساس از دست دادن جنبۀ طبقاتی آسیب دیده است، مدت زمان معینی لازم است تا نیروهای نوین بتوانند رشد یابند و خود را برسانند و نیروهای قدیمی و فرسوده بتوانند «خود را مرمت نمایند». ایجاد یک دستگاه نظامی و دولتی، که پیروزمندانه از عهده آزمایشات سالهای ۱۹۲۱-۱۹۱۷ برآمده، کار عظیمی بوده است که آن «نیروهای طبقۀ کارگر» را که واقعاً موجودند (و موجودیت آنها در سخن آرایی‌های هوچی‌ها نیست) به خود مشغول کرده و تصرف نموده و تماماً در بر گرفته است. باید این مطلب را درک کرد و واقعیت، یا بهتر بگوییم ناگزیری اضافه رشد بطئی نیروهای جدید طبقۀ کارگر را به حساب آورد.

هنگامی که منشویکها دربارۀ «بناپارتیسم» بلشویکها فریاد می‌زنند (که آری علیرغم ارادۀ «دمکراسی» به ارتش و دستگاه دولتی تکیه می‌کنند)، بدین وسیله تاکتیک بورژوازی به احسن وجهی بیان می‌گردد و میلیوکف هم به درستی از آن، از شعارهای «کرونشتات» (بهار سال ۱۹۲۱)، پشتیبانی می‌نماید. بورژوازی به درستی این موضوع را در نظر می‌گیرد که «نیروهای» واقعی «طبقۀ کارگر» اکنون عبارتند از پیشاهنگ نیرومند این طبقه (یعنی حزب کمونیست روسیه که نه دفعتاً، بلکه در جریان ۲۵ سال با کردار خود نقش و عنوان نیروی «پیشاهنگ» یگانه طبقۀ انقلابی را برای خود به کف آورده است) به علاوۀ عناصری که در اثر از دست دادن جنبۀ طبقاتی به حداکثر ضعف کشیده شده و در برابر تزلزلات منشویکی و آنارشیستی به حداکثر تسلیم پذیرند.

در لفافۀ شعار «اعتماد بیشتر به نیروی طبقۀ کارگر» اکنون عملاً نفوذ عناصر منشویک و آنارشیست تقویت می‌گردد: کرونشتات در بهار سال ۱۹۲۱ با وضوح تمام این موضوع را ثابت کرد و نشان داد. هر کارگر آگاه باید کسانی را که دربارۀ «بی ایمانی ما به نیروهای طبقۀ کارگر» عربده می‌زنند رسوا کند و طرد نماید، زیرا این هوچی‌ها عملاً دستیار بورژوازی و ملاکین هستند، که از راه بسط نفوذ منشویکها و آنارشیستها سیاست تضعیف پرولتاریا را، که به سود بورژوازی و ملاکین است، عملی می‌نمایند.

این است کنه مطلب، هر آینه در مضمون واقعی مفهوم «نیروهای طبقۀ کارگر» تعمق شود!

حضرات گرامی کجا است کار شما، کجا است فعالیت شما در رشتۀ بالا کشیدن واقعی غیرحزبی‌ها برای شرکت در مهم‌ترین «جبهۀ» کنونی، یعنی جبهۀ اقتصادی و فعالیت در ساختمان اقتصادی؟ این است سؤالی که کارگران آگاه باید در برابر هوچی‌ها مطرح نمایند. بدین وسیله است که همواره می‌توان و باید هوچی‌ها را رسوا ساخت و ثابت کرد که آنها در عمل به ساختمان اقتصادی کمک ننموده، بلکه مانع آن می‌گردند، به انقلاب پرولتاری کمک ننموده، بلکه مانع آن می‌گردند، تمایلات پرولتاری را عملی نکرده، بلکه تمایلات خرده‌بورژوایی را عملی می‌نمایند و در آستان طبقۀ بیگانه به خدمت مشغولند.

شعار ما چنین است: نابود باد هوچی‌ها! نابود باد دستیاران غیرآگاه گارد سفیدی‌ها که اشتباهات بهار سال ۱۹۲۱ کرونشتاتی‌های بد اقبال را تکرار می‌نمایند! برای کار عملی که در آن خود-ویژگی لحظۀ کنونی و وظایف آن در نظر گرفته شود به پیش! ما کردار لازم داریم نه گفتار.

تجزیه و تحلیل هوشیارانۀ این خود-ویژگی و محاسبۀ نیروهای طبقاتی واقعی و دور از هر گونه پندار به ما چنین می‌گوید:

پس از دوران حصول کامیابی‌هایی که پرولتاریا در رشتۀ خلاقیت جنگی و اداری و سیاسی عمومی به دست آورد، و تاریخ نظیر آن را هنوز به خود ندیده بود، فرا رسیدن دوران نشو و نمای به مراتب بطئی‌تر نیروهای نوین جنبۀ تصادفی نداشته، بلکه ناگزیر بود. مسبب آن اشخاص یا احزاب نبوده، بلکه علل عینی است. در امور اقتصادی، ناگزیر ساختمان دشوارتر، بطئی‌تر و تدریجی‌تر خواهد بود؛ این امر از ماهیت این کار در مقایسه با امور نظامی، اداری و سیاسی ناشی می‌گردد. این امر از دشواریهای خاص امور اقتصادی و اگر استعمال این اصطلاح جایز باشد، از عمق بیشتر زمینۀ آن ناشی می‌گردد.

بدین جهت ما با نهایت احتیاط ، با احتیاطی سه باره، باید بکوشیم وظایف خود را در این مرحلۀ جدید و عالی‌تر مبارزه تعیین نماییم. در تعیین این وظایف قانع‌تر باشیم؛ بیشتر گذشت قایل گردیم، البته در آن حدودی که پرولتاریا، با حفظ موقعیت خود به عنوان طبقۀ حاکمه، می تواند گذشت قایل شود. ما باید هر چه سریع‌تر به جمع آوری مالیات جنسی معتدل بپردازیم و هر چه بیشتر برای بسط و تحکیم و احیای اقتصاد دهقانی آزادی قایل شویم؛ بنگاههایی را که وجودشان برای ما ضرورت مطلق ندارد به اجاره کنندگان و از آن جمله به سرمایه‌داران خصوصی و امتیازداران خارجی بدهیم. برای ما ائتلاف یا اتحاد دولت پرولتاری با سرمایه‌داری دولتی علیه عنصر خرده‌بورژوایی ضرورت دارد. این اتحاد را باید از روی کاردانی و طبق اصل «هفت بار گز کن و یک بار ببر» عملی ساخت. رشته‌های هر چه کمتری از کار، و فقط آن رشته‌هایی را که مطلقاً ضروری هستند، برای خود باقی بگذاریم. نیروهای ضعیف شدۀ طبقۀ کارگر را در عرصۀ کوچکتری متمرکز کنیم. ولی در عوض به نحوی استوارتر خود را پا برجا سازیم و خود را نه یک بار و نه دو بار، بلکه بارها به وسیلۀ تجربۀ عملی وارسی نماییم. گام به گام و وجب به وجب به پایش رویم؛ والا «ارتشی» که ما داریم در چنین راه دشوار، در چنین اوضاع و احوال شاق و با وجود چنین مخاطراتی به نحو دیگری نمی تواند پیشروی کند. هر کس این کار برایش «خسته کننده»، «غیرجالب» و «نامفهوم» است، هر کس روی ترش می‌کند یا دچار سراسیمگی می‌گردد یا به وسیلۀ سخن آرایی دربارۀ فقدان «اعتلای پیشین» و غیره خود را سرمست می‌سازد، چنین کسی را بهتر است «از کار مرخص نمود» و تحویل بایگانی داد تا نتواند زیانی وارد سازد، زیرا او نمی‌خواهد یا نمی‌تواند در مورد خود-ویژگی لحظۀ کنونی و مرحلۀ کنونی مبارزه بیندیشد.

ما در شرایط ویرانی عظیم کشور و به ته کشیدن قوای پرولتاریا با به کار بردن یک رشته مساعی تقریباً مافوق طاقت انسانی به دشوارترین کارها دست می‌زنیم که عبارت است از ساختمان بنیاد اقتصاد واقعاً سوسیالیستی، و برقراری مبادلۀ صحیح کالا (به عبارت صحیح تر: مبادلۀ محصول) بین صنایع و زراعت. دشمن هنوز به مراتب نیرومندتر از ما است؛ مبادلۀ کالا به شیوۀ آنارشیستی و انبان به دوشی و انفرادی در هر گام کار ما را مختل می‌سازد. ما دشواریها را به نحوی روشن می‌بینیم و به نحوی اصولی و با سرسختی برای فایق آمدن بر آنها می‌کوشیم. به سازمانهای محلی باید ابتکار و استقلال بیشتر و نیروی بیشتری داده شود و نسبت به تجربۀ عملی آنها توجه بیشتری مبذول گردد. طبقۀ کارگر از راه دیگری نمی‌تواند جراحات خود را التیام بخشد و «نیروی طبقاتی» پرولتاری خود را احیا نماید و اعتماد دهقانان نسبت به رهبری پرولتاری از راه دیگری نمی‌تواند راسخ گردد، مگر بموازات احراز موفقیت واقعی در رشتۀ احیای صنایع و برقراری شیوۀ صحیح مبادلۀ دولتی محصولات که هم برای دهقان و هم برای کارگر صرفه دارد. به موازات این موفقیت‌ها است که ما جریانی از نیروهای نوین به دست خواهیم آورد، شاید سرعت این امر طبق دلخواه یک یک ما نباشد، ولی ما این جریان را به دست خواهیم آورد. در راه کار بطئی‌تر و محتاطانه‌تر، متین‌تر و استوارتر به پیش!


پراودا شمارۀ ۱۹۰
۲۸ اوت ۱۹۲۱
امضا: ن. لنین
مجموعه آثار لنین، جلد ۳۳


توضیحات

[۱] منشویکها طرفداران گرایش فرصت‌طلبانۀ خرده‌بورژوایی در جنبش سوسیال-دمکراتیک روسیه و ابزاری برای نفوذ بورژوازی بر طبقۀ کارگر بودند. آنها نامشان را در پایان کنگرۀ دوم ح.ک.س.د.ر. در اوت ۱۹۰۳ گرفتند، هنگامی که آنها در انتخابات ارگانهای مرکزی حزب خودشان را در اقلیت (menshinstvo) یافتند، و سوسیال-دمکراتهای انقلابی به رهبری لنین اکثریت (bolshinstvo) را به دست آوردند؛ نام بلشویکها و منشویکها از اینجا گرفته شده. منشویکها به دنبال تأمین توافقی بین پرولتاریا و بورژوازی بودند و در جنبش طبقۀ کارگر خطی فرصت‌طلبانه را پیگیری می‌کردند. در دورۀ وجود قدرت دوگانه پس از انقلاب بورژوا-دمکراتیک فوریۀ ۱۹۱۷، هنگامی که دیکتاتوری بورژوازی، که توسط دولت موقت نمایندگی می‌شد، با دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان، که توسط شوراها نمایندگی می‌شد، در هم تنیده شد، منشویکها و سوسیالیست‌-‌انقلابی‌ها مناصبی را در دولت موقت پذیرفتند، از سیاست امپریالیستی آن پشتیبانی کردند و با انقلاب پرولتاری در حال اوج گیری مخالفت نمودند. منشویکها در شوراها همین سیاست حمایت از دولت موقت و منحرف کردن توده‌ها از جنبش انقلابی را دنبال کردند.

پس از انقلاب اکتبر، آنها تبدیل به یک حزب آشکارا ضدانقلابی گشتند که توطئه‌ها و شورشها علیه قدرت شوروی را سازماندهی و در آنها شرکت می‌کرد.

[۲] سوسیالیست‌-‌انقلابی‌ها (اس. آر.ها) اعضای یک حزب خرده‌بورژوایی روسیه بودند که در اواخر ۱۹۰۱ و اوایل ۱۹۰۲ شکل گرفت.

پس از انقلاب بورژوا-دمکراتیک فوریۀ ۱۹۱۷ آنها به همراه منشویکها تکیه گاه اصلی دولت موقت ضدانقلابی بورژوازی و زمینداران را تشکیل می‌دادند، در حالیکه رهبرانشان در آن دولت مناصبی داشتند. حزب سوسیالیست‌-‌انقلابی، که از مطالبۀ دهقانان برای الغای سیستم زمینداری به دور بود، برای حفظ آن سیستم فشار می‌آورد. وزرای سوسیالیست‌-‌انقلابی دولت موقت دسته‌های نظامی تنبیه کننده علیه دهقانانی که املاک غیابی را مصادره کرده بودند ارسال نمودند.

در پایان نوامبر ۱۹۱۷، سوسیالیست‌-‌انقلابی‌های چپ حزبی مستقل تشکیل دادند.

سوسیالیست‌-‌انقلابی‌ها، در طی سالهای مداخلۀ نظامی خارجی و جنگ داخلی، فعالیتهای خرابکارانه انجام دادند، فعالانه از مداخله‌گران و گاردهای سفید حمایت کردند، در توطئه‌های ضدانقلابی شرکت نمودند و اقدامات تروریستی علیه رهبران دولت شوروری و حزب کمونیست سازمان دادند. پس از جنگ داخلی آنها به فعالیتهای خصمانه‌شان در داخل کشور و در بین مهاجران گارد سفید ادامه دادند.

[۳] انترناسیونال دو و نیم (که عنوان رسمی آن اتحادیۀ بین‌المللی احزاب سوسیالیست بود) یک سازمان بین‌المللی احزاب و گروههای سوسیالیست سانتریست بود که توسط توده‌های انقلابی مجبور به خروج از انترناسیونال دوم شده بودند. در فوریۀ ۱۹۲۱ در کنفرانسی در وین تشکیل شد. رهبران انترناسیونال دو و نیم، در حالیکه از انترناسیونال دوم انتقاد می‌کردند، سیاستی فرصت‌طلبانه و انشعاب گرایانه را در مورد همۀ مسائل کلیدی جنبش پرولتاری دنبال می‌نمودند و به دنبال به کار گرفتن اتحادیه‌شان جهت خنثی کردن نفوذ در حال رشد کمونیستها در بین توده‌های طبقۀ کارگر بودند.

در مه ۱۹۲۳، انترناسیونال‌های دوم و دو و نیم در باصطلاح انترناسیونال کارگری سوسیالیست ادغام شدند.

[۴] حزب کارگران کمونیست آلمان در آوریل ۱۹۲۰ توسط کمونیستهای «چپ»، که در کنگرۀ هایدلبرگ در ۱۹۱۹ از حزب کمونیست آلمان اخراج شده بودند، تشکیل شد. در نوامبر ۱۹۲۰، به منظور تسهیل اتحاد همۀ احزاب کمونیست در آلمان و برآورده ساختن خواست بهترین عناصر پرولتاری درون آن، ح.ک.ک.آ. موقتاً با حقوق یک عضو طرفدار، با این شرط که با حزب کمونیست متحدۀ آلمان ادغام شود و از اقدامات آن حمایت کند، در کمینترن پذیرفته شد. رهبری ح.ک.ک.آ. رهنمودهای کمیتۀ اجرائیۀ کمینترن را عملی نساخت. کنگرۀ سوم کمینترن، بخاطر کارگرانی که هنوز حامی ح.ک.ک.آ. بودند، تصمیم گرفت که دو یا سه ماه به آن فرصت دهد تا کنگره‌ای برگزار و مسئلۀ اتحاد را حل کند. رهبری ح.ک.ک.آ. نتوانست تصمیم کنگرۀ سوم را عملی کند و به تاکتیکهای انشعاب گرانه ادامه داد. در نتیجه، کمیتۀ اجرائیۀ کمینترن مجبور شد روابط با حزب را قطع کند. ح.ک.ک.آ. خودش را خارج از کمینترن یافت و متعاقباً به یک گروه سکتاریست کوچک که هیچ حمایت پرولتاری نداشت و دشمن طبقۀ کارگر آلمان بود تنزل پیدا کرد.

[۵] اپوزیسیون کارگری یک فراکسیون ضد حزبی تشکیل شده در حزب کمونیست روسیه در ۱۹۲۰ توسط شلیاپنیکف، مدودیف، کولونتای و دیگران بود. این فراکسیون طی بحثها دربارۀ نقش اتحادیه‌های حرفه‌ای در ۲۱-۱۹۲۰ تشکیل شد. در حقیقت، چیزی از طبقۀ کارگر در جانب این اپوزیسیون، که روحیه و امیال خرده‌بورژوازی را بیان می‌کرد، نبود. این فراکسیون اتحادیه‌های حرفه‌ای را در تقابل با دولت شوروی و حزب کمونیست قرار می‌داد و آنها را عالی‌ترین شکل تشکل طبقۀ کارگر در نظر می‌گرفت.

پس از کنگرۀ دهم حزب که تبلیغ عقاید اپوزیسیون کارگری را ناسازگار با عضویت در حزب کمونیست یافت، تعداد زیادی از اعضای عادی اپوزیسیون از آن گسستند.

[۶] اشاره است به شورش ضدانقلابی که در کرونشتات در ۲۸ فوریۀ ۱۹۲۱ درگرفت. این شورش که توسط سوسیالیست‌-‌انقلابی‌ها، منشویکها و گاردهای سفید سازماندهی شده بود، تعداد قابل توجهی از ملوانانی را در بر گرفت که بیشتر آنها سربازان وظیفۀ تازه به خدمت گرفته شده از روستاها بودند، اطلاعات سیاسی کمی داشتند یا کلاً فاقد آن بودند و نارضایی دهقانان از مصادرۀ غذای اضافه را بیان می‌کردند. مشکلات اقتصادی کشور و تضعیف سازمان بلشویکی در کرونشتات این شورش را تسهیل کرد.

بورژوازی ضدانقلابی، که در مخالفت آشکار با سیستم شوروی مردد بود، تاکتیک جدیدی اتخاذ کرد. رهبران شورش، با هدف فریب دادن توده‌ها، شعار «شوراها بدون کمونیستها» را به پیش گذاشتند، با این امید که کمونیستها را از رهبری شوراها برکنار کنند، سیستم شوروی را نابود سازند و رژیم سرمایه‌داری را در روسیه احیا نمایند.

شورشیان در ۲ مارس فرماندهی ناوگان را بازداشت کردند. آنها با امپریالیستهای بیگانه، که به آنها وعدۀ کمک مالی و نظامی دادند، تماس گرفتند. تصرف کرونشتات توسط شورشیان تهدیدی مستقیم را متوجه پتروگراد ساخت.

واحدهای منظم ارتش سرخ به فرماندهی میخائیل توخاچفسکی توسط دولت شوروی جهت درهم شکستن شورش اعزام شدند. حزب کمونیست این واحدها را با بیش از ۳۰۰ نماینده از کنگرۀ دهم، که همگی آنها، به رهبری کلیمنت وروشیلف، تجربۀ جنگیدن داشتند، تقویت نمود. شورش در ۱۸ مارس فرونشانده شد.

[۷] انتخابات مجلس مؤسسان در ۱۲(۲۵) نوامبر ۱۹۱۷، بر اساس فهرست‌های تهیه شده پیش از انقلاب اکتبر برگزار شد. سوسیالیست‌-‌انقلابی‌های راست و دیگر عناصر ضدانقلابی بیشترین کرسی‌های را به دست آوردند. اگر چه این انتخابات بازتاب صف‌بندی جدید نیروهایی که در نتیجۀ انقلاب در کشور شکل گرفت نبود، حزب کمونیست و دولت شوروی فراخواندن آن را ضروری تشکیل دادند زیرا بخش‌های عقب ماندۀ مردم هنوز به پارلمانتاریسم بورژوایی اعتقاد داشتند. این مجلس در ۵(۱۸) ژانویۀ ۱۹۱۸ در پتروگراد افتتاح شد، ولی فردایش، هنگامی که اعلان حقوق مردم زحمتکش و استثمار شده را که توسط کمیتۀ اجرائیۀ مرکزی سراسری طرح شده بود رد کرد و از تأیید فرمانهای کنگرۀ دوم شوراها در مورد صلح، زمین و انتقال قدرت به شوراها سر باز زد، با فرمان کمیتۀ اجرائیۀ مرکزی سراسری منحل شد.

تصمیم برای انحلال این مجلس مورد پشتیبانی توده‌های وسیع کارگران، سربازان و دهقانان قرار گرفت.

[۸] این پیمان صلح بین روسیۀ شوروی و اتحاد چهارگانه (آلمان، اتریش-مجارستان، بلغارستان و ترکیه) در ۳ مارس ۱۹۱۸ منعقد شد. این قرارداد در ۱۵ مارس توسط کنگرۀ فوق‌العادۀ چهارم سراسری شوراها تصویب شد. شرایط آن برای روسیۀ شوروی بسیار دشوار بودند. کنترل لهستان، تقریباً تمام منطقۀ بالتیک و قسمتی از بلاروس به آلمان و اتریش-مجارستان داده شد؛ اوکرائین از روسیۀ شوروی جدا و وابسته به آلمان گردید. ترکیه شهرهای قارص، باتومی و اردهان را دریافت کرد.

امضای پیمان برست به دنبال مبارزه‌ای شدید علیه تروتسکی و گروه ضد حزبی «کمونیست‌های چپ» انجام شد. پیمان به دلیل تلاش زیاد لنین امضا شد. این قرارداد یک سازش سیاسی عاقلانه بود، زیرا به روسیۀ شوروی فرصت تنفس در صلح را داد و آن را قادر ساخت تا ارتش در حال فروپاشی قدیمی را منحل و یک ارتش سرخ جدید ایجاد کند، ساختمان سوسیالیستی را آغاز و نیروهایش را برای مبارزۀ در پیش علیه ضدانقلاب داخلی و مداخلۀ خارجی جمع آوری نماید. این سیاست به تشدید بیشتر مبارزه برای صلح و رشد احساسات انقلابی در بین سربازان و توده‌های کشورهای در حال جنگ کمک کرد. پس از آنکه در آلمان سلطنت با انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ سرنگون شد، کمیتۀ اجرائیۀ مرکزی پیمان یغماگرانۀ برست را لغو کرد.

[۹] لنین به شورش ضدانقلابی لشکر چکسلواک که توسط کشورهای متفق با همدستی منشویکها و سوسیالیست‌-‌انقلابی‌ها برانگیخته شد اشاره دارد. این لشکر، که اسرای جنگی چک و اسلواک را در بر می‌گرفت، قبل از انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر در روسیه تشکیل شد. در تابستان ۱۹۱۸ بیش از ۶۰۰۰۰ سرباز داشت (در روسیه کلاً ۲۰۰۰۰۰ اسیر جنگی چک و اسلواک وجود داشت). پس از برقراری حاکمیت شوروی، قدرتهای متفق، که تصمیم به استفاده از آن علیه جمهوری شوروی گرفتند، تأمین مالی این لشکر را تقبل کردند. توماس ماساریک، رئیس شورای ملی چکسلواک، این لشکر را قسمتی از ارتش فرانسه اعلام داشت، و نمایندگان کشورهای متفق مسئلۀ انتقال آن به فرانسه را مطرح ساختند. دولت شوروی با این شرط با انتقال آن موافقت کرد که سربازان روس در فرانسه اجازۀ بازگشت به خانه بیابند. تحت مفاد موافقت نامه‌ای که در ۲۶ مارس ۱۹۱۸ امضا شد، به این لشکر امکان ترک کردن روسیه از طریق ولادی وستک داده شد، با این شرط که سلاح‌هایش را تسلیم و افسران روس ضدانقلابی را از فرماندهی اش برکنار کند. ولی فرماندهی ضدانقلابی این لشکر حیله گرانه توافق با دولت شوروی را در خصوص تسلیم کردن سلاح‌ها نقض کرد، و با اقدام بر اساس دستورات امپریالیست‌های متفق، یک شورش مسلحانه را در اواخر مه برانگیخت. چک‌های سفید که در ارتباطی نزدیک با گاردهای سفید و کولاک‌ها عمل می‌کردند، نواحی قابل توجهی را در اورال، حوزۀ ولگا و سیبری اشغال و در همه جا حاکمیت بورژوازی را احیا کردند.

در ۱۱ ژوئن، مدت کوتاهی پس از درگرفتن این شورش، کمیتۀ اجرائیۀ مرکزی گروههای کمونیست چکسلواک در روسیه سربازان این لشکر را فراخواند، اهداف ضدانقلابی شورش را افشا کرد و از کارگران و دهقانان چک و اسلواک خواست تا به شورش پایان دهند و به واحدهای چکسلواک ارتش سرخ بپیوندند. بیشتر اسرای جنگی چک و اسلواک نظر مساعدی نسبت به قدرت شوروی داشتند و تسلیم تبلیغات ضد شوروی فرماندهی مرتجع لشکر نشدند. بسیاری از سربازان پس از اینکه متوجه شدند که فریب خورده بودند، از جنگیدن با روسیۀ شوروی امتناع نمودند. حدود ۱۲۰۰۰ چک و اسلواک به ارتش سرخ پیوستند.

حوزۀ ولگا در پائیز ۱۹۱۸ توسط ارتش سرخ آزاد شد. چک‌های سفید در نهایت در اوایل ۱۹۲۰ کاملاً شکست خوردند.

[۱۰] ورانگل Wrangel – بارون، امیر تزاریست و سلطنت‌طلب متعصب. او در طی مداخلۀ خارجی و جنگ داخلی یک عامل امپریالیست‌های انگلیسی، فرانسوی و ایالات متحده بود. در آوریل - نوامبر ۱۹۲۰ فرماندۀ کل قوای نیروهای مسلح گارد سفید در جنوب روسیه بود. پس از شکست نیروهایش از ارتش سرخ به خارج کشور گریخت.

[۱۱] اشتباهات «چپ‌ها» در حزب کمونیست آلمان این بود که آنها طبقۀ کارگر را به اقدامات زودرس برمی‌انگیختند. بورژوازی آلمان از این اشتباهات استفاده کرد تا کارگران را به اقدام مسلحانه در زمانی نامناسب تحریک کند. در مارس ۱۹۲۱ یک قیام کارگری در مرکز آلمان درگرفت. آن قیام مورد حمایت کارگران دیگر مناطق صنعتی قرار نگرفت و در نتیجه، علیرغم مبارزه‌ای قهرمانانه، بسرعت در هم شکسته شد. برای اطلاع از ارزیابی لنین از این قیام و انتقاد او از اشتباهات «چپ‌ها» به «سخنرانی در دفاع از تاکتیکهای انترناسیونال کمونیست» در کنگرۀ سوم کمینترن و «نامه به کمونیستهای آلمانی» مراجعه نمایید (به جلد ۳۲ از مجموعه آثار لنین، صفحات ۷۷-۴۶۸ و ۲۳-۵۱۲ مراجعه کنید).


- بازنویسی از روی ترجمه پورهرمزان و ترجمه توضیحات از روی متن انگلیسی پروگرس، جواد راستی‌پور
- انتشار بدون مقابله و تغییر ۲۰۲۲/۵/۶