تصفیۀ حزب آشکارا به امری جدی و بسیار مهم تبدیل شده است.
در برخی از محلها حزب عمدتاً با کمک تجربه و پیشنهادات کارگران غیرحزبی تصفیه میشود؛ به این پیشنهادات و نظرات نمایندگان تودههای پرولتار غیرحزبی با دقت توجه میشود. این با ارزشترین و مهمترین چیز است. اگر ما به این طریق موفق به تصفیۀ حزب از بالا تا پایین و بدون استثناء قائل شدن شویم، این امر حقیقتاً دستاورد بزرگی برای انقلاب خواهد بود.
دستاوردهای انقلاب هم اکنون نمیتوانند همانطور که قبلاً بودند باشند. ماهیّت آنها بطور اجتنابناپذیر در تطابق با انتقال از جبهۀ جنگ به جبهۀ اقتصاد، انتقال به سیاست اقتصادی نوین (NEP)، شرایطی که در درجۀ اول خواهان بارآوری بیشتر کار و انضباط کاری بالاتر هستند، تغییر میکند. در چنین زمانی پیشرفتهای کشوری دستاوردهای عمدۀ انقلاب هستند؛ پیشرفتی در کار، در سازماندهی و نتایج آن، که چشمگیر، برجسته یا بلافاصله محسوس نیست؛ پیشرفتی از نقطه نظر مبارزه علیه نفوذ خرده بورژوازی و عنصر خرده بورژوا-آنارشیست، که هم پرولتاریا و هم حزب را فاسد میسازد. برای دستیابی به چنین پیشرفتی، حزب باید آنهایی که تماسشان را با تودهها از دست دادهاند تصفیه کند (البته، آنهایی که حزب را در برابر تودهها بی اعتبار میسازند به کنار). طبیعتاً، ما تسلیم هر چیزی که تودهها بگویند نخواهیم شد، زیرا تودهها نیز گاهی اوقات – بخصوص در زمان خستگی و فرسودگی فوقالعاده زیاد در نتیجۀ سختی و رنج فراوان – تسلیم احساساتی میشوند که به هیچ وجه مترقی نیستند. ولی در جریان ارزیابی افراد، در برخورد منفی با کسانی که خودشان را با انگیزههای خودخواهانه به ما «پیوند زدهاند»، با کسانی که به «کمیسارهای متکبّر» و «بوروکرات» تبدیل شدهاند، پیشنهادات تودههای پرولتار غیرحزبی، و در بسیاری موارد تودههای دهقان غیر حزبی، بی نهایت با ارزشند. تودههای زحمتکش درک خوبی دارند که آنها را قادر میسازد تمایز قائل شوند بین کمونیستهای صادق و فداکار و آنهایی که نفرت مردمی را بر میانگیزند که نانشان را با عرق جبین به دست میآورند و هیچ امتیاز و «نفوذی» ندارند.
برای تصفیۀ حزب بسیار مهم است که به پیشنهادات مردم زحمتکش غیرحزبی توجه شود. این امر نتایج مهمی خواهد داشت. حزب را نسبت به گذشته پیشاهنگ قویتری برای طبقه میکند؛ آن را پیشاهنگی میسازد که پیوند محکمتری با طبقه دارد و بهتر قادر خواهد بود طبقه را از میان انبوهی از مشکلات و خطرات به پیروزی رهنمون شود.
من به بیرون ریختن منشویکهای سابق به عنوان یکی از اهداف خاص تصفیۀ حزب اشاره میکنم. عقیده دارم از میان منشویکهایی که پس از آغاز سال ١٩١٨ به حزب پیوستهاند، نباید به بیش از یک درصد آنها اجازۀ ماندن داد؛ و حتی آنگاه نیز باید آنهایی که اجازۀ ماندن پیدا کردهاند را دوباره و دوباره آزمایش نمود. چرا؟ زیرا به عنوان یک گرایش، منشویکها در دوره ٢١-١٩١٨ دو خصوصیت را نمایان کردند که منش آنها را مشخص میکند: نخست، قابلیت ماهرانه برای تطابق، برای «پیوند زدن» خودشان به گرایش غالب در میان کارگران؛ دوم، قابلیت حتی ماهرانهتر برای خدمت با جان و دل به گاردهای سفید، برای خدمت به آنها در عمل، در حالی که در گفتار خود را از آنها جُدا میسازند. هر دو این خصوصیات نتایج منطقی کل تاریخ منشویسم هستند. کافی است تا پیشنهاد اکسلرود برای یک «کنگرۀ کارگری»[٢]، طرز برخورد منشویکها با کادتها[٣] (و سلطنت) در گفتار و عمل، و غیره را به خاطر بیاوریم. منشویکها فقط به این دلیل سعی نمیکنند خود را به حزب کمونیست روسیه «پیوند بزنند» که ماکیاولیست هستند (اگر چه از سال ١٩٠٣ نشان دادهاند که استادان هنر دیپلماسی بورژوایی هستند)، بلکه بالاتر از آن دلیلشان این است که «انطباقپذیر» هستند. هر فرصتطلبی بخاطر قابلیت انطباق پذیریش از دیگران متمایز است (ولی هر نوع انطباقپذیری فرصت طلبی نیست)؛ و منشویکها، همانند فرصتطلبان، خود را «برمبنای اصول» با گرایش غالب در میان کارگران انطباق داده و رنگی را به خود میگیرند که از آنها محافظت کند، به همانگونه که پوست خرگوش در زمستان سفید میشود. این خصوصیت منشویکها باید مدّ نظر قرار گرفته و به حساب آورده شود. و به حساب آوردن آن به معنای تصفیۀ حزب از تقریباً ٩٩ درصد از منشویکهایی است که بعد از سال ١٩١٨، یعنی هنگامی که پیروزی بلشویکها نخست محتمل و سپس قطعی شد، به حزب کمونیست روسیه پیوستند.
حزب باید از حقّهبازان، از کمونیستهای بوروکرات، ناصادق یا متزلزل، و از منشویکهایی که «نمایِ خارجی»شان را به رنگی دیگر درآورده ولی قلباً منشویک باقی ماندهاند تصفیه شود.
٢٠ سپتامبر ١٩٢١
پراودا شماره ٢١٠، ٢١ سپتامبر ١٩٢١
امضاء : ن. لنین
مجموعه آثار لنین، جلد ٣٣، صفحات ٤١-٣٩
توضیحات
این تصفیه در نیمۀ دوم سال ١٩٢١ بر اساس قطعنامۀ «دربارۀ مشکلات پیشرفت حزب»، مصوب کنگرۀ دهم حزب کمونیست (بلشویک) روسیه، به دنبال تدارک طولانی و دقیقی انجام شد. در اثر این تصفیه نزدیک به ١٧٠٠٠٠ نفر، یعنی تقریباً ٢٥ درصد اعضا، از حزب اخراج شدند. این امر ترکیب اجتماعی حزب را بهبود بخشید، انضباطش را محکمتر ساخت، به حزب اعتبار بیشتری در میان تودههای کارگر و دهقان غیرحزبی بخشید و آن را از عناصری که بی اعتبارش میساختند آزاد کرد. بدین سان وحدت ایدئولوژیک و سازمانی حزب افزایش یافت.[٢] هدف از فراخواندن یک باصطلاح کنگرۀ کارگری، که توسط پ.ب. اکسلرود پیشنهاد شده و توسط سایر منشویکها حمایت میشد، جمعآوری نمایندگان سازمانهای مختلف کارگری و بدین سان بنیانگذاری یک «حزب گستردۀ کارگری» قانونی که سوسیال دمکراتها، سوسیالیست رولوسیونرها و آنارشیستها را در بر داشته باشد، بود. در واقع، معنی آن انحلال حزب کارگر سوسیال دمکرات روسیه و جایگزینی آن با یک سازمان غیرحزبی بود.
[٣]
کادتها (Cadets) – اعضای حزب دمکرات مشروطهطلب، سازمان عمدۀ سیاسی بورژوازی لیبرال-سلطنتطلب در روسیه. این حزب در اکتبر ١٩٠٥ تشکیل شد، اعضایش شامل نمایندگان بورژوازی، رهبران زمستوو از میان زمینداران، و روشنفکران بورژوا بودند. به منظور فریب مردم زحمتکش، کادتها خود را «حزب آزادی مردم» میخواندند، ولی در واقعیت هیچگاه از مطالبۀ یک سلطنت مشروطه فراتر نرفتند. آنها وظیفۀ اصلیشان را مبارزه علیه جنبش انقلابی دانسته و آرزوی سهیم شدن در قدرت به همراه تزار و زمینداران فئودال را داشتند. طی جنگ جهانی اول آنها فعالانه از سیاست خارجی حکومت تزاری که مبتنی بر کشورگشایی بود حمایت کرده، و در دورۀ انقلاب بورژوا-دمکراتیک فوریۀ ١٩١٧ سعی کردند سلطنت را حفظ کنند. پس از انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر آنها دشمنان آشتیناپذیر حکومت شوروی شده و فعالانه در همۀ اقدامات مسلحانۀ ضدانقلابی و لشکرکشیهای مداخلهگران خارجی شرکت کردند. پس از شکست مداخلهگران و گاردهای سفید، کادتها به خارج از کشور گریخته و فعالیت ضد شوروی و ضدانقلابیشان را ادامه دادند.
متن فارسی، عین ترجمهای است که رفیقی با نام "دوست شما" برای این سایت فرستادهاند.-آرشیو عمومی ١٦ نوامبر ٢٠١٥