رد شدن به محتوای اصلی

تمرکز تولید و انحصارها

رشد عظیم صنایع و پروسه فوق‌العاده سریع تمرکز تولید در بنگاه‌هاى بزرگى که دائما در حال توسعه است یکى از شاخص‌ترین خصوصیات سرمایه‌دارى است. کامل‌ترین و دقیق‌ترین اطلاعات را درباره این پروسه، آمار کنونى صنایع به دست می‌دهد.

مثلاً در آلمان از هر هزار بنگاه صنعتى در سال ١٨٨٢ سه بنگاه و در سال ١٨٩۵ شش بنگاه و در سال ١٩۰٧ نُه بنگاه صنعتى بزرگ یعنى بنگاه‌هایى که داراى بیش از ۵۰ کارگر مزدى بودند وجود داشت. از هر ١۰۰ کارگر به ترتیب ٢٢ و ٣۰ و ٣٧ کارگر سهم این بنگاه‌ها بود. ولى تمرکز تولید بسیار شدیدتر از تمرکز کارگران است، زیرا بازده کار در بنگاه‌هاى بزرگ بسیار بیشتر است. آمارها و اطلاعات مربوط به ماشین بخار و موتورهاى الکتریکى بر این واقعیت گواهى می‌دهد. اگر آنچه را که در آلمان صنایع به معناى وسیع آن می‌نامند در نظر بگیریم که بازرگانى و راه‌های ارتباطی و غیره هم شامل آن می‌شود، آنگاه ارقام زیر به دست می‌آید. از مجموع ٣ میلیون و ٢۶۵ هزار و ۶٢٣ بنگاه ٣۰ هزار و ۵٨٨ بنگاه یعنى جمعاً ٩/۰ درصد، بنگاه‌هاى بزرگ است. از مجموع ۴/١۴ میلیون کارگر ٧/۵ میلیون یعنى ۴/٣٩ درصد در این بنگاه‌ها کار می‌کنند. از ٨/٨ میلیون نیروی اسب بخار ۶/۶ میلیون نیروی اسب بخار یعنى ٣/٧۵ درصد و از ۵/١ میلیون کیلووات نیروى برق ٢/١ میلیون کیلووات یعنى ٢/٧٧ درصد متعلق به این بنگاه‌ها است.

کمتر از یک‌صدم مجموع بنگاه‌ها بیش از سه‌چهارم کل نیروى بخار و برق را در اختیار دارند! ٩٧/٢ میلیون بنگاه کوچک (داراى تا ۵ کارگر مزدى) که ٩١ درصد تعداد کل بنگاه‌ها را تشکیل می‌دهند فقط ٧ درصد نیروى بخار و الکتریک را در اختیار دارند. یک چند ده هزار بنگاه کلان همه‌چیز و میلیون‌ها بنگاه کوچک، هیچ‌چیز.

در آلمان در سال ١٩۰٧ تعداد بنگاه‌هایى که هزار نفر و بیشتر کارگر داشتند به ۵٨۶ می‌رسید. تقریباً یک‌دهم (٣٨/١ میلیون) تمام کارگران و قریب یک‌سوم (٣٢ درصد) تمام نیروى بخار و برق متعلق به این بنگاه‌ها بود1 سرمایهٔ مالى و بانک‌ها، چنانچه خواهیم دید، بیش از پیش به این تفوق مشت کوچکى از بنگاه‌هاى کلان جنبه مطلق می‌دهند و آن هم به تمام معناى این کلمه یعنى میلیون‌ها «صاحب کار» کوچک و متوسط و حتى قسمتى از کارفرمایان بزرگ عملاً تحت اسارت کامل چند فینانسیست میلیونر قرار می‌گیرند.

در کشور پیشرو دیگر سرمایه‌دارى معاصر یعنى در ایالات متحدهٔ آمریکا، رشد تمرکز تولید از این هم شدیدتر است. در آمار این کشور صنایع به معناى محدود کلمه متمایز گردیده و بنگاه‌ها از روى ارزش محصول سالیانه گروهبندى شده است. در سال ١٩۰۴ تعداد بنگاه‌هاى کلان که تولید هر یک برابر با یک میلیون دلار و بیشتر می‌شد ١٩۰۰ (از مجموع ٢١۶ هزار و ١٨۰، یعنى ٩/۰ درصد) بود. — تعداد کارگران آن‌ها ۴/١ میلیون (از مجموع ۵/۵ میلیون؛ یعنى ۶/٢۵ درصد) و تولید آن‌ها برابر ۶/۵ میلیارد (از مجموع ٨/١۴ میلیارد، یعنى ٣٨ درصد) بود. پس از ۵ سال یعنى در سال ١٩۰٩ به ترتیب ارقام مربوطه زیر را مشاهده می‌کنیم: ٣۰۶۰ بنگاه (از مجموع ٢۶٨ هزار و ۴٩١، یعنى ١/١ درصد) داراى ٢ میلیون کارگر (از ۶/۶ میلیون، یعنى ۵/٣۰ درصد) و تولیدى برابر با ٩ میلیارد (از ٧/٢۰ میلیارد، یعنى ٨/۴٣ درصد) هستند2

تقریباً نیمى از کل تولید تمام بنگاه‌هاى کشور در دست یک‌صدم عده کل بنگاه‌هاست! و این سه هزار بنگاه عظیم ٢۵٨ رشته صنعت را در بر می‌گیرند. از اینجا روشن می‌شود که تمرکز در مرحلهٔ معیّنى از تکامل، به خودى خود کار را به اصطلاح به انحصار می‌کشاند. زیرا حصول سازش بین یک چند ده بنگاه عظیم آسان است، و از طرف دیگر همانا در نتیجه بزرگى بنگاه‌هاست که رقابت دشوار می‌گردد و تمایل انحصار پیدا می‌شود. این تبدیل رقابت به انحصار یکى از مهمترین و — یا خود مهمترین — پدیده‌اى است که در اقتصاد سرمایه‌دارى نوین مشاهده می‌شود و به این جهت ما باید مفصلاً روى آن مکث نماییم. ولى ابتدا باید یک سوء تفاهم محتمل را برطرف کنیم.

آمار آمریکایى حاکى است که ٣ هزار بنگاه عظیم ٢۵۰ رشته صنعت را در بر می‌گیرند. از ظاهر امر چنین بر می‌آید که گویى به هر رشته صنعت جمعاً ١٢ بنگاه کلان می‌رسد.

ولى مطلب چنین نیست. در هر رشته‌اى از صنایع، بنگاه‌هاى بزرگ وجود ندارد؛ و از طرف دیگر یکى از خصوصیات بی‌نهایت مهم سرمایه‌دارى که به عالی‌ترین مرحلهٔ تکامل خود رسیده عبارت است از به اصطلاح ترکیب یعنى در یک بنگاه جمع شدن رشته‌هاى مختلفى از صنایع که یا شامل مراحل پیاپى عمل‌آوردن مواد خام هستند (مانند ذوب سنگ آهن براى به دست آوردن چدن و تبدیل چدن به فولاد و سپس شاید هم تهیه فلان یا بهمان محصول آماده از این فولاد) و یا این که یک رشته نسبت به رشته دیگر نقش کمکى بازى می‌کند (مثلاً استفاده از دورریزها و مواد فرعى؛ تولید اشیاء مخصوص بسته‌بندى کالا و غیره).

هیلفردینگ می‌نویسد: «عمل ترکیب، موجب تعادل وضع بازار می‌شود و براى بنگاه مرکب ثبات بیشترى را در نرخ سود تأمین می‌نماید. ثانیاً ترکیب به از بین رفتن بازرگانى منجر می‌شود. ثالثاً تکامل فنى و در نتیجه تحصیل سود بیشترى را نسبت به بنگاه‌هاى «بسیط» (غیر مرکّب) امکانپذیر می‌سازد. رابعاً موقعیت بنگاه مرکّب را نسبت به بنگاه بسیط تحکیم می‌نماید، و آن را در مبارزه رقابت‌آمیز، هنگام کسادى شدید بازار (وقفه در کارها، رکود) که در آن سرعت تنزل بهاى مواد خام از سرعت تنزل بهاى مصنوعات عقب می‌ماند، تقویت می‌کند3

هایمان اقتصاددان بورژواى آلمان که تألیف خاصى به توصیف بنگاه‌هاى «مختلط»، یعنى مرکّب، در رشته صنایع فلزسازى آلمان اختصاص داده است می‌گوید: «بنگاه‌هاى بسیط تحت فشار بهاى گزاف مواد و مصالح مورد لزوم و در عین حال بهاى نازل محصولات آماده خُرد می‌شوند». در نتیجه چنین می‌شود: «از یک طرف شرکت‌هاى بزرگ زغال سنگ باقى مانده‌اند که استخراج زغال آن‌ها به چندین میلیون تُن می‌رسد و به طور استوارى در سندیکاى زغال سنگ خود متشکل شده‌اند و از طرف دیگر کارخانه‌هاى فولادریزى بزرگى با سندیکاى فولاد خود وجود دارند که با آن شرکت‌ها داراى ارتباط نزدیکى هستند. این بنگاه‌هاى عظیم که سالیانه ۴۰۰ هزار تُن (تُن= ۶۰ پوت) فولاد تولید می‌کنند، مقدار عظیمى سنگ آهن و زغال سنگ استخراج می‌نمایند، مصنوعات آماده از فولاد تهیه می‌کنند، داراى ١۰ هزار کارگر هستند که در منزلگاه‌هاى کوی‌هاى کارگرى زندگى می‌نمایند، گاهى از خود راه‌هاى آهن و بندرگاه دارند — این بنگاه‌ها نمایندگان نمونه‌وار فلزسازان آلمان هستند. ولى تمرکز باز و باز به پیشروى خود ادامه می‌دهد. بنگاه‌هاى جداگانه دَم به دَم بزرگتر می‌شوند؛ تعداد روزافزونى از بنگاه‌هاى یک رشته واحد یا رشته‌هاى گوناگون صنایع به صورت بنگاه‌هاى عظیمى که یک چند بانک عمده برلین تکیه‌گاه و رهبر آنانند به هم می‌پیوندند. صحت آموزش کارل مارکس دربارهٔ تمرکز دقیقاً در مورد صنایع معدنى آلمان به اثبات رسیده است؛ البته باید گفت این موضوع مربوط به کشورى است که در آن به وسیله حمایت گمرکى و برقرارى نرخ‌هاى ثابت حمل و نقل از صنایع پشتیبانى می‌شود. «در صنایع معدنى آلمان موجبات براى سلب مالکیت فراهم گردیده است» 4

این نتیجه‌اى است که یک نفر اقتصاددان بورژواى استثنائاً با وجدان مجبور بوده است به آن برسد. باید متذکر شد که نامبرده آلمان را از این لحاظ که صنایعش به وسیله تعرفه‌هاى گمرکى گزافى مورد حمایت قرار گرفته است به طرز خاصى متمایز می‌نماید. ولى این کیفیت فقط موجب تسریع سیر تمرکز و تشکیل اتحادیه‌هاى انحصارى کارفرمایان، کارتل‌ها و سندیکاها و غیره گردیده است. نکته فوق‌العاده مهم این است که در انگلستان یعنى کشور بازرگانى آزاد هم، گرچه کمى دیرتر و شاید هم به شکل دیگرى، ولى به هر حال، سیر تمرکز به انحصار منجر شده است. این است آنچه پروفسور هرمان لِوی ضمن تحقیقات مخصوص خود درباره «انحصارها، کارتل‌ها، و تراست‌ها» از روى مدارک مربوط به تکامل اقتصادى بریتانیاى کبیر می‌نویسد:

«در بریتانیاى کبیر همانا بزرگى بنگاه‌ها و بالا بودن سطح تکنیک گرایش به انحصار را در خود نهفته دارند. از یک سو تمرکز منجر به آن گردیده که در بنگاه‌ها مبلغ هنگفتى سرمایه به کار انداخته شود و به همین جهت بنگاه‌هاى نوین از لحاظ میزان سرمایه لازم روز-به-روز احتیاج بیشترى پیدا می‌کنند و این خود موجب دشوارى پیدایش این قبیل بنگاه‌ها می‌گردد و از سوى دیگر (و این نکته را ما مهمتر می‌دانیم) هر بنگاه نوینى بخواهد با بنگاه‌هاى عظیمى که در نتیجه تمرکز به وجود آمده‌اند، همتراز شود، باید به مقدارى‌ بسیار عظیم و به طور اضافى محصول تولید کند، ولى فروش پُر سود این مقدار محصول تنها در صورتى ممکن است که تقاضا بیش از حد معمول افزایش یابد زیرا در غیر این صورت این مقدار اضافى محصول قیمت‌ها را به سطح نازلى تنزل خواهد داد که نه براى کارخانه نوین صرفه دارد و نه براى اتحادیه‌هاى انحصارى». در انگلستان بر خلاف کشورهاى دیگرى که در آن‌ها حمایت گمرکى پیدایش کارتل‌ها را آسان می‌نماید — اتحادیه‌هاى انحصارى کارفرمایان و کارتل‌ها و تراست‌ها اکثرا فقط هنگامى به وجود می‌آیند که تعداد بنگاه‌هاى عمده رقابت کننده به «یکى دو دوجین» رسیده باشد. «در اینجا تأثیر تمرکز در پیدایش انحصار در صنایع بزرگ، با منتهاى وضوح ظاهر می‌گردد» 5

نیم قرن پیش هنگامى که مارکس «کاپیتال» خود را می‌نوشت رقابت آزاد در نظر اکثریت اقتصاددانان «قانون طبیعت» به شمار می‌رفت. علم فرمایشى می‌کوشید این اثر مارکس را که در آن به وسیله تجزیه و تحلیل تئوریک و تاریخى سرمایه‌دارى ثابت شده بود که رقابت آزاد موجب تمرکز تولید می‌شود و این تمرکز در مرحلهٔ معیّنى از تکامل خود به انحصار منجر می‌شود — با توطئه سکوت محو و نابود سازد. اکنون دیگر وجود انحصار واقعیتى شده است. اقتصاددانان پشته‌ها کتاب می‌نویسند و در آن‌ها به توصیف مظاهر گوناگون انحصار می‌پردازند و کماکان با آواز گروهى اعلام می‌دارند «مارکسیسم رد شده است». ولى بنا بر یک ضرب‌المثل انگلیسى، واقعیات سرسختند و خواه ناخواه باید آن‌ها را به حساب آورد. واقعیات نشان می‌دهند که اختلاف بین برخى از کشورهاى سرمایه‌دارى مثلاً در مورد حمایت گمرکى یا در مورد بازرگانى آزاد فقط شامل اختلافات ناچیزى در شکل انحصارها یا زمان پیدایش آن‌هاست و حال آنکه پیدایش انحصار که معلول تمرکز است به طور کلى قانون عمومى و اساسى مرحلهٔ کنونى تکامل سرمایه‌دارى است.

زمان تبدیل قطعى سرمایه‌دارى سابق به سرمایه‌دارى نوین را براى اروپا می‌توان به طرز نسبتاً دقیقى معیّن نمود: این زمان مقارن است با آغاز قرن بیستم. در این باره در یکى از جدیدترین مجموعه‌هاى مربوط به تاریخ «پیدایش انحصار»، چنین می‌خوانیم:

«از دوران مربوط به ماقبل سال ١٨۶۰ می‌توان نمونه‌هاى جداگانه‌اى از انحصارهاى سرمایه‌دارى ذکر نمود؛ در آن‌ها می‌توان حالت جنینى آن شکل‌هایى را که اکنون اینقدر عادى شده است کشف نمود؛ ولى تمام این‌ها بدون شک دوران ماقبل تاریخ کارتل‌ها محسوب می‌شود. سرآغاز واقعى انحصارهاى کنونى حداکثر از سال‌هاى شصت قرن گذشته است. نخستین دوره بزرگ تکامل انحصارها از هنگام فشار بین‌المللى بر صنایع در سال‌هاى هفتاد شروع شده و تا آغاز سال‌هاى ٩۰ ادامه می‌یابد». «اگر این مسأله را در مقیاس اروپا در نظر بگیریم، آنگاه نقطه نهایى تکامل رقابت آزاد با سال‌هاى شصت و هفتاد مقارن خواهد شد. در این هنگام انگلستان دیگر ساختمان سرمایه‌دارى سبک قدیم خود را به پایان رسانده بود. در آلمان این سازمان با پیشه‌ورى و صنعت خانگى به پیکارى قطعى برخاست و به ایجاد شکل‌هایى مخصوص خود پرداخت».

«از هنگام ورشکستگى سال ١٨٧٣ یا به طور صحیح‌تر از هنگام رکودى که بدنبال این ورشکستى فرا می‌رسد تحول بزرگى آغاز می‌گردد. این رکود ٢٢ سال از تاریخ اقتصادى اروپا را در بر می‌گیرد و تنها در آغاز سال‌هاى هشتاد وقفه تقریباً نامشهودى در آن حاصل می‌شود و در حدود سال ١٨٨٩ رونق فوق‌العاده پُر توان ولى کوتاه‌مدتى پدید می‌آید». «در دوره رونق کوتاه‌مدت سال‌هاى ١٨٨٩-١٨٩۰ از کارتل‌ها براى تسلط بر بازار استفاده فوق‌العاده‌اى شد. سیاست ناسنجیده‌اى قیمت‌ها را با سرعت و شدتى بیش از دوران فقدان کارتل‌ها، ترقى می‌داد و تقریباً تمام این کارتل‌ها به طور مفتضحى «در گورستان ورشکستگى» مدفون گردیدند. پنج سال دیگر هم با رکود و قیمت‌هاى نازل گذشت ولى در صنایع دیگر آن روحیه سابق حکمفرما نبود. دیگر رکود را یک پدیده بدیهى نشمرده بلکه به منزله درنگى می‌دانستند که از پى آن می‌بایست بهبود نوینى در وضع بازار پدید آید.

«به این طریق جنبش کارتلى به دومین دوران خود گام نهاد. کارتل‌ها به جاى یک پدیده گذرنده به یکى از ارکان تمام زندگى اقتصادى مبدل می‌شوند، و یکى پس از دیگرى رشته‌‌هاى صنایع و در مرحلهٔ اول رشته صنایع تبدیل مواد خام را مُسَخّر خود می‌سازند. در آغاز سال‌هاى ٩۰ کارتل‌ها در سازمان سندیکاى زغال کُک، که سندیکاى زغال سنگ طبق نمونه آن ایجاد شده بود، آنچنان تکنیک کارتلى به وجود می‌آورند که دیگر جنبش نامبرده ماهیتاً از حدود آن پا فراتر ننهاد. در دوران رونق نیرومندى که در پایان قرن نوزدهم پدید آمد و نیز در بحران سال‌هاى ١٩۰۰ تا ١٩۰٣ — حداقل در صنایع معدنى و فلزسازى — کارتل‌ها براى نخستین بار از هر جهت حکمفرما هستند. و اگر در آن زمان این کیفیت هنوز پدیده نوینى به نظر می‌رسید، در عوض اکنون این موضوع براى افکار وسیع اجتماعى یک حقیقت بدیهى است که بخش‌هاى بزرگى از حیات اقتصادى به مثابه یک قاعدهٔ کلى از دایره رقابت آزاد خارج شده است» 6

بنابراین نتایج اساسى تاریخ انحصارها به این قرار است: ١) سال‌هاى ۶۰ و ٧۰ — بالاترین و آخرین مرحلهٔ تکامل رقابت آزاد است. انحصارها فقط در حالت جنینى تقریباً نامشهودى هستند. ٢) پس از بحران سال ١٨٧٣ دامنه تکامل کارتل‌ها وسعت می‌گیرد ولى هنوز در حکم استثناء هستند و هنوز استوار نشده و پدیده گذرایى را تشکیل می‌دهند. ٣) رونق پایان قرن ١٩ و بحران سال‌هاى ١٩۰۰-١٩۰٣؛ کارتل‌ها به یکى از ارکان تمام زندگى اقتصادى مبدل می‌شوند. سرمایه‌دارى به امپریالیسم تبدیل می‌گردد.

کارتل‌ها درباره شرایط فروش و موعد پرداخت و غیره با یکدیگر کنار می‌آیند و مناطق فروش را بین خود تقسیم می‌کنند، مقدار محصولى را که باید تولید شود و نیز قیمت‌ها را معیّن می‌کنند، سود حاصله را بین بنگاه‌هاى جداگانه تقسیم می‌نمایند و غیره و غیره.

شماره کارتل‌ها را در آلمان در سال ١٨٩۶ تقریباً ٢۵۰ و در سال ١٩۰۵ تقریباً ٣٨۵ تا تخمین زده بودند که قریب ١٢ هزار بنگاه در آن‌ها شرکت داشتند7 ولى همه بر آنند که این ارقام کمتر از واقع است. از آمار ١٩۰٧ صنایع آلمان که فوقاً ذکر شد دیده می‌شود که در ١٢ هزار بنگاه کلان به احتمال قریب به یقین بیش از نیمى از کل نیروى بخار و برق تمرکز یافته است. در ایالات متحده آمریکا در سال ١٩۰۰ تعداد تراست‌ها ١٨۵ و در سال ١٩۰٧ حدود ٢۵۰ تخمین زده شده است. آمار آمریکا تمام بنگاه‌هاى صنعتى متعلق به افراد خصوصى و شرکت‌ها و کورپوراسیونها تقسیم می‌کند. آنچه که به کورپوراسیونها تعلق داشت در سال ١٩۰۴، ۶/٢٣ درصد و در سال ١٩۰٩، ٩/٢۵ درصد بود که بیش از یک چهارم مجموع بنگاه‌ها را تشکیل می‌داد. تعداد کارگران در این بنگاه‌ها در سال ١٩۰۴، ۶/٧۰ و در سال ١٩۰٩، ۶/٧۵ درصد یعنى سه‌چهارم کل کارگران بود. میزان تولید به ترتیب عبارت بود از ٩/١۰ و ٣/١۶ میلیارد دلار یعنى ٧/٧٣ و ٧٩ درصد مبلغ کل.

٧ تا ٨ دهم تولید کل رشته معیّنى از صنعت اغلب در دست کارتل‌ها و تراست‌ها متمرکز می‌گردد. سندیکاى زغال سنگ رن-وستفالى هنگام تأسیس خود در سال ١٨٩٣، ٧/٨۶ درصد مجموع زغال را در ناحیه رن-وستفالى در دست خود متمرکز کرده بود و در سال ١٩١۰ این تمرکز به ۴/٩۵ در صد رسید8 انحصارى که به این طریق به وجود می‌آید موجبات تحصیل درآمدهاى هنگفتى را فراهم می‌سازد و به تشکیل واحدهاى تکنیکى و تولیدى بی‌نهایت عظیمى منجر می‌گردد. «استاندارد اویل»، تراست مشهور نفت در ایالات متحده (Standard Oil Company) در سال ١٩۰۰ تشکیل گردید. «سرمایه آن بالغ بر ١۵۰ میلیون دلار بود. ١۰۰ میلیون دلار سهام عادى و ١۰۶ میلیون دلار سهام ممتاز نیز منتشر گردید. در سال‌هاى ١٩۰۰-١٩۰٧ در مقابل سهام ممتاز بهره‌اى به ترتیب زیر پرداخت می‌شد: ۴٨، ۴٨، ۴۵، ۴۴، ٢٢، ۴۰، ۴۰، ۴۰ درصد که جمعاً ٣۶٧ میلیون دلار می‌شد. از سال ١٨٨٢ تا سال ١٩۰٧ سود خالصى به مبلغ ٨٨٩ میلیون دلار به دست آمد که ۶۰۶ میلیون دلار آن به عنوان بهره پرداخت شد و بقیه به حساب سرمایه ذخیره گذاشته شد9 «در تمام بنگاه‌هاى تراست فولاد (United States steel Corporation) در سال ١٩۰٧ دستکم ٢١۰ هزار و ١٨۰ کارگر و کارمند وجود داشت. بزرگترین بنگاه صنایع معدنى آلمان بنام شرکت معادن گِلزِن‌کیرشِن (Gelsenkirchener Bergwerksgesellschaft) در سال ١٩۰٨ داراى ۴۶ هزار و ۴٨ کارگر و کارمند بود (همانجا ص ٣١٨). تراست فولاد در همان سال ١٩۰٢ نُه میلیون تُن فولاد تولید میکرد10 تولید فولاد آن در سال ١٩۰١، ٣/۶۶ درصد و در سال ١٩۰٨، ١/۵۶ درصد مجموع تولید فولاد ایالات متحده را تشکیل می‌داد11 ؛ استخراج سنگ آهن در جریان همان سال‌ها ٩/۴٣ درصد و ٣/۴۶ درصد را تشکیل می‌داد.

گزارش کمیسیون دولتى آمریکا دربارهٔ تراست‌ها مشعر بر آن است که: «برترى آن‌ها بر رقباى خود مبتنى بر عظمت بنگاه‌ها و تکنیک عالى آن‌هاست. تراست دخانیات از همان اوان تأسیس، کلیه مساعى خود را صَرف آن نمود که در همه جا کار ماشینى را به مقیاس وسیع جانشین کار دستى کند. تراست مزبور براى این منظور تمام امتیازات اختراعاتى را که به نحوى از انحاء با جریان تولید محصولات دخانیات ارتباط داشت خریدارى مینمود و مبالغ هنگفتى در این راه صَرف میکرد. عده زیادى از اختراعات در آغاز بی‌مصرف به نظر می‌رسید، مهندسینى که در خدمت تراست‌ها بودند مجبور می‌شدند آن‌ها را تغییر دهند. در پایان سال ١٩۰۶ دو شرکت فرعى تأسیس شد که کار آن‌ها منحصر به خرید اختراعات بود. تراست به همان منظور از خود کارخانه‌هاى ذوب فلز و ماشین‌سازى و تعمیرگاه‌هایى احداث نمود. در یکى از این بنگاه‌ها که در بروکلین واقع است، به طور متوسط ٣۰۰ کارگر مشغول کارند. اینجا اختراعات مربوط به تولید سیگار، سیگار برگى کوچک، توتون انفیه، لفافه‌هاى قلعى براى جعبه‌بندى و قوطى و غیره مورد آزمایش قرار می‌گیرد و همینجا هم اختراعات تکمیل می‌شود"12 «تراست‌هاى دیگر هم اشخاصى بنام مهندسین مأمور تکامل تکنیک (developing engineers) در خدمت خود دارند که وظیفه آن‌ها عبارت است از اختراع شیوه‌هاى جدید تولید و آزمایش اصلاحات فنى. تراست فولاد به مهندسین و کارگران خود به ازاء اختراعاتى که بتواند سطح تکنیک را ارتقاء دهد یا از هزینه تولید بکاهد جوایز هنگفتى می‌دهد»(همانجا ص. ۴٩).

در صنایع بزرگ آلمان مثلاً در صنایع شیمیایى آن که طى دهسال اخیر به طرز عجیبى ترقى کرده است، هم کارهاى مربوط به اصلاحات فنى به همین طریق منظم شده است. پروسه تمرکز تولید تا سال ١٩۰٨ در این رشته صنعت دو «گروه» عمده به وجود آورده بود که آن‌ها نیز به شیوه‌اى مخصوص به خود به انحصار نزدیک می‌شدند. این دو گروه ابتدا «اتحادهاى دوگانه‌اى» از دو جفت فابریک کلان بودند که سرمایه هر یک به ٢۰-٢١ میلیون مارک می‌رسید: از یک طرف فابریک سابق مایستر واقع در هوخست و نیر فابریک کاسل واقع در فرانکفورت کنار ماین و از طرف دیگر فابریک آنیلین و سود در لودویگس‌هافن و فابریک سابق بایر در البرفلد. سپس در سال ١٩۰۵ یک گروه و در سال ١٩۰٨ گروه دیگر، هر یک باز هم با یک فابریک بزرگ وارد سازش شدند. در نتیجه دو «اتحادیه سه‌گانه» به وجود آمد که سرمایه هر یک به ۴۰-۵۰ میلیون مارک بالغ می‌شد، سپس بین این دو «اتحاد» هم «نزدیکى» و «عقد قرارداد» درباره قیمت‌ها و غیره آغاز گردید14

رقابت به انحصار مبدل می‌شود. پیشرفت عظیمى در رشته اجتماعى شدن تولید حاصل می‌گردد. منجمله پروسه اختراعات فنى و تکامل فنى نیز جنبه اجتماعى به خود می‌گیرد.

این دیگر به هیچ وجه آن رقابت آزاد سابق کارفرمایان پراکنده و از یکدیگر بی‌خبرى نیست که براى فروش در بازار نامعلومى کالا تولید میکردند. جریان تمرکز به جایى رسیده که می‌توان تمام منابع مواد خام (مثلاً اراضى داراى معادن آهن) را در یک کشور معیّن و حتى، چنانچه بعدا خواهیم دید، در یک سلسله از کشورها و در تمام جهان به طور تقریبى برآورد نمود. چنین برآوردى نه تنها انجام می‌گیرد، بلکه این منابع به توسط عده‌اى از اتحادیه‌هاى عظیم انحصارى در یک دست مجتمع شده است. خورند بازارها که این اتحادیه‌ها طبق قرارداد، آن‌ها را بین خود «تقسیم می‌کنند» به طور تقریب تخمین زده می‌شود. نیروى تعلیم یافته کارگرى انحصارى می‌شود، بهترین مهندسین اجیر می‌شوند، راه‌ها و وسائل ارتباط — راه‌هاى آهن در آمریکا و شرکت‌هاى کشتى‌رانى در اروپا و آمریکا — قبضه می‌شوند. سرمایه‌دارى در مرحلهٔ امپریالیستى خود به جامعترین وضعى به تولید کاملا جنبه اجتماعى می‌دهد و سرمایه‌داران را علیرغم اراده و شعور آنان به یک نوع نظام اجتماعى نوینى می‌کشاند که عبارت است از مرحله انتقال از آزادى کامل رقابت به اجتماعى شدن کامل.

تولید جنبه اجتماعى به خود می‌گیرد ولى تملک کماکان جنبهٔ خصوصى خود را حفظ می‌کند. وسائل اجتماعى تولید کماکان در مالکیت خصوصى عدهٔ قلیلى از افراد باقى می‌ماند. رقابت آزاد که به طور ظاهرى مورد قبول است، در همان حدود عمومى خود باقى می‌ماند و ستمگرى معدودى صاحبان انحصارات بر باقى اهالى صد بار شاق‌تر و محسوس‌تر و توان‌فرسا‌تر می‌گردد.

کستنر اقتصاددان آلمان اثر مخصوصى را به «مبارزه بین کارتل‌ها و بیگانگان» یعنى کارفرمایانى که در کارتل داخل نیستند تخصیص داده است. او این اثر را «اجبار به متشکل شدن» نامیده است و حال آنکه اگر منظور آراستن سرمایه‌دارى نبود البته می‌بایست از اجبار به تبعیت از اتحادیه‌هاى صاحبان انحصارات صحبت می‌شد. بسى آموزنده خواهد بود هر گاه نظر ساده‌اى حتى به فهرست آن وسائلى بیفکنیم که امروزه اتحادیه‌هاى صاحبان انحصارات در مبارزه نوین و متمدنانه خود بخاطر «تشکل» به آن متوسل می‌شوند. این وسائل عبارتند از: ١) محروم ساختن از مواد خام (... «یکى از مهمترین شیوه‌ها براى مجبور ساختن به ورود در کارتل")؛ ٢) محروم ساختن از بازوى کارگرى به وسیله «آلیانس‌ها» (یعنى به وسیله قراردادهاى سرمایه‌داران با اتحادیه‌هاى کارگرى درباره آنکه این اتحادیه‌ها فقط در بنگاه‌هاى کارتلى شده کار قبول نمایند)؛ ٣) محروم ساختن از وسائل حمل و نقل؛ ۴) محروم ساختن از بازار فروش؛ ۵) قرارداد با خریدار درباره اینکه خریدار فقط با کارتل‌ها روابط بازرگانى داشته باشد؛ ۶) تنزل از روى نقشه قیمت‌ها (براى ورشکست ساختن «بیگانگان»، یعنى بنگاه‌هایى که تابع صاحبان انحصارات نیستند؛ میلیون‌ها خرج آن می‌شود که طى مدت معیّنى کالا کمتر از قیمت رأس‌المال بفروش برسد: در صنایع بنزین مواردى پیش آمده است که قیمت از ۴۰ مارک تا ٢٢ مارک یعنى تقریباً به نصف تنزل داده شده است!)؛ ٧) محروم ساختن از اعتبار؛ ٨) اعلام تحریم.

آنچه که اکنون با آن روبرو هستیم دیگر مبارزه رقابت‌آمیز بنگاه‌هاى کوچک و بزرگ یا از لحاظ تکنیکى عقب‌مانده و مترقى نیست، بلکه عبارت است از اختناق آن بنگاه‌هایى که تابع انحصار و فشار فعال مایشائى انحصار نیستند به توسط صاحبان انحصارات. اینک چگونگى انعکاس این جریان در ذهن یک اقتصاددان بورژوا:

کستنز می‌نویسد: «حتى در حیطه فعالیت صرفاً اقتصادى نیز حرکتى از فعالیت بازرگانى به معناى پیشین آن به احتکار متشکل انجام می‌گیرد. حداکثر موفقیت را دیگر آن بازرگانى ندارد که بر اساس تجربه تکنیکى و بازرگانى خود بهتر از همه قادر است نیازمندی‌هاى خریداران را تعیین کند و تقاضایى را که پنهان مانده پیدا و یا به اصطلاح «کشف نماید»، بلکه آن نابغهٔ محتکرى (؟!) دارد که می‌تواند تکامل سازمانى و امکان برقرارى روابط معیّنى بین کارفرمایان گوناگون و بانک‌ها را از پیش حدس بزند و یا لااقل آن را با شمّ خود دریابد»...

اگر این مطلب را با زبان بشرى بیان نماییم چنین می‌شود: تکامل سرمایه‌دارى بحدى رسیده است که با آنکه تولید کالایى کمافى‌السابق «حکمفرماست» و به مثابه پایه تمام اقتصاد به شمار می‌رود معهذا این تولید دیگر بالفعل شیرازه‌اش از هم پاشیده شده و سودهاى عمده عاید کسانى می‌شود که در دوز و کلک‌هاى مالى «نابغه» هستند. مبناى این دوز و کلک‌ها و شیادی‌ها اجتماعى شدن تولید است، ولى ترقیات عظیم بشرى که با کوشش خود به این اجتماعى شدن رسیده به نفع... محتکرها تمام می‌شود. ذیلاً خواهیم دید چگونه کسانى که خرده‌بورژوامآبانه به انتقاد ارتجاعى از امپریالیسم سرمایه‌دارى مشغولند «بر روى این اساس» آرزوى رجعت به عقب یعنى رجعت به سوى رقابت «آزاد»، «مسالمت‌آمیز» و «شرافتمندانه» را دارند.

کستنر می‌گوید: «ترقى ممتد قیمت‌ها که نتیجه تشکیل کارتل‌هاست، تا کنون فقط در مورد مهمترین وسایل تولید، به خصوص زغال‌سنگ و آهن و پتاس مشاهده گردیده است و حال آنکه در مورد محصولات حاضر این موضوع هیچگاه سابقه نداشته است. ترقى درآمد نیز که با این قضیه ارتباط دارد، به همین طریق فقط به صنایعى منحصر بوده است که به تولید وسائل تولید مشغولند. به نکات مزبور باید این موضوع را نیز اضافه نمود که صنایع فرا آورنده مواد خام (نه اینکه فرا آورنده محصولات نیمه حاضر) در سایه تشکیل کارتل‌ها نه تنها به زیان صنایعى که به تکمیل بعدى محصولات نیمه حاضر مشغولند سودهاى هنگفتى به چنگ می‌آورند، بلکه نسبت به صنایع اخیر تا درجه معیّنى موقعیت تسلط‌آمیزى به دست آورده‌اند که در دوران رقابت آزاد سابقه نداشت"(کستنز، همانجا ص ٢۵۴(.

کلماتى که ما روى آن تکیه کرده‌ایم تمام ماهیت قضیه‌اى را که اقتصاددانان بورژوا با اکراه و بندرت به آن معترفند و مدافعین کنونى اپورتونیسم و بر رأس آنان کارل کائوتسکى با جدیت خاصى می‌کوشند گریبان خویش را از آن خلاص نموده و روى برتابند — نشان می‌دهد. موقعیت تسلط‌آمیز و زورگویى مربوط به آن — این است آنچه که براى «فاز نوین تکامل سرمایه‌دارى» جنبه مشخصه دارد و این است آنچه که از تشکیل انحصارهاى اقتصادى همه‌توان ناگزیز می‌بایستى ناشى شود و ناشى نیز شده است.

مثال دیگرى هم درباره فعال مایشائى کارتل‌ها ذکر می‌کنیم. آنجا که می‌توان همه یا مهمترین منابع مواد خام را به چنگ آورد — پیدایش کارتل‌ها و تشکیل انحصارها بسى آسان است. ولى اشتباه بود هرآینه تصور می‌شد انحصارها در رشته‌هاى دیگر صنایع نیز که در آن‌ها به چنگ آوردن منابع مواد خام امکان‌پذیر نیست به وجود نمی‌آیند. مواد خام مورد احتیاج صنعت سیمان در همه جا یافت می‌شود. ولى این صنعت نیز در آلمان شدیدا کارتلیزه شده است. کارخانه‌ها در سندیکاهاى ناحیه‌اى متحد شده‌اند: از قبیل سندیکاى جنوب آلمان، سندیکاى رن-وستفالى و سندیکاهاى دیگر. قیمت‌هایى که تعیین شده انحصارى است: قیمت هر واگن ٢٣۰ تا ٢٨۰ مارک است و حال آنکه قیمت رأس‌المال ١٨۰ مارک است! این بنگاه‌ها ١٢ تا ١۶ درصد بهره سهام می‌پردازند، ضمناً نباید فراموش کرد کسانى که در کار احتکار معاصر «نابغه» هستند می‌دانند چگونه مبالغ هنگفتى از سود را علاوه بر آنچه به عنوان بهره سهام تقسیم می‌شود، به جیب خود بزنند. صاحبان انحصار براى آنکه رقابت را از حیطه یک چنین صنعت پُر سودى بیرون رانند حتى به نیرنگ نیز متوسل می‌شوند، مثلاً شایعات دروغى پخش می‌نمایند حاکى از اینکه وضع صنعت خراب است، آگهى‌هاى بدون امضایى در روزنامه‌ها منتشر می‌سازند متضمن این که: «سرمایه‌داران! از سرمایه‌گذارى در رشته سیمان بپرهیزید"؛ و به این طریق سرانجام بنگاه «بیگانگان» را (یعنى کسانى را که در سندیکا شرکت ندارند) خریدارى می‌نمایند و ۶۰-٨۰-١۵۰ هزار مارک به آن‌ها «سرقفلى» می‌دهند14 انحصار همه جا و به انواع وسایل راه را براى خود هموار می‌کند — از پرداخت «با نزاکت» سرقفلى گرفته تا «شیوه» آمریکایى به کار بردن دینامیت بر ضد رقیب.

بر طرف ساختن بحران‌ها از طریق کارتل‌ها افسانه‌پردازى اقتصاددانان بورژوازى است که میخواهند به هر قیمتى شده سرمایه‌دارى را زینت دهند، بر عکس انحصارى که در برخى از رشته‌هاى صنعت به وجود می‌آید بر حدت و شدت هرج و مرجى که به طور کلى از خصوصیات تمام تولید سرمایه‌دارى است میافزاید. عدم تطابق بین تکامل کشاورزى و تکامل صنعت که به طور کلى از صفات مشخصه سرمایه‌دارى است بیش از پیش می‌شود. وضع ممتاز کارتلیزه‌ترین صنایع به اصطلاح سنگین و به خصوص صنایع زغال و آهن بنا به اعتراف ایدلس — نویسنده یکى از بهترین آثار درباره «مناسبات بانک‌هاى بزرگ آلمان با صنایع» — رشته‌هاى دیگر صنایع را دچار «بى‌نقشگى» بیش از پیش شدیدترى می‌نماید15

لیفمان که یکى از مدافعین بى شرم و حیاى سرمایه‌دارى است می‌نویسد: «هر چه اقتصاد ملى تکامل‌یافته‌تر باشد به همان نسبت به معاملات توأم با ریسک یا معاملات خارج از کشور که براى بسط آن مدتى طولانى لازم است و بالأخره به معاملاتى که فقط اهمیت محلى دارد — بیشتر متوسل می‌شود16 افزایش خطر در ماهیت امر با افزایش عظیم سرمایه‌اى که می‌توان گفت پیمانه آن لبریز شده و به خارج از کشور سرازیر می‌شود و قس‌علیهذا توأم است. در عین حال رشد بسیار سریع تکنیک به طور روزافزون عناصرى را با خود میآورد که موجب عدم تطابق بین رشته‌هاى گوناگون اقتصاد ملى گردیده تولید هرج و مرج و بحران می‌نماید. همان لیفمان مجبور می‌شود اعتراف کند: «ظواهر امر چنین گواهى می‌دهد که بشر در آینده نزدیکى مجددا با تحولات عظیمى در رشته فنى روبرو خواهد شد که در سازمان اقتصاد ملى نیز تأثیر خود را خواهند بخشید»... برق، هوانوردى... «معمولا و بنا بر یک قاعده عمومى در چنین مواقعى که تغییرات اقتصادى اساسى بوقوع میپیوندد احتکار شدیدى آغاز می‌گردد و دامنه آن وسعت می‌یابد..."17

ولى بحران‌ها (هر بحرانى و بحران‌هاى اقتصادى به ویژه ولى نه تنها بحران‌هاى اقتصادى) نیز به نوبه خود به میزان بس عظیمى بر شدت تمایل به تمرکز و انحصار می‌افزایند. اینک استدلال فوق‌العاده آموزنده ایدلس دربارهٔ اهمیت بحران سال ١٩۰۰ یعنى همان بحرانى که، چنانچه می‌دانیم، در تاریخ انحصارهاى نوین نقش نقطه تحول را بازى کرده است:

«بحران سال ١٩۰۰ در ردیف بنگاه‌هاى عظیم رشته‌هاى عمده صنعت، عده زیادى از بنگاه‌هایى را نیز که سازمان آن‌ها از نقطه نظر مفهوم امروزى کهنه بود بعنى بنگاه‌هاى «بسیط» (یا غیر مرکّب) را که بر امواج اعتلاى صنعتى سوار شده و خود را به اوج آن رسانده بودند — فرا گرفت. تنزل قیمت‌ها و کاهش تقاضا، این بنگاه‌هاى «بسیط» را دچار چنان وضع فلاکتبارى کرد که به هیچ وجه دامنگیر بنگاه‌هاى مرکّب عظیم نشد و یا اگر هم شد مدت آن بسیار کوتاه بود. در نتیجه این امر بحران سال ١٩۰۰ به مراتب بیش از بحران سال ١٨٧٣ موجب تمرکز صنایع گردید: بحران سال ١٨٧٣ نیز عده‌اى از بهترین بنگاه‌ها به وجود آورده بود، ولى این عمل با وجود سطح آنروزى تکنیک نمی‌توانست به انحصار بنگاه‌هایى منجر شود که توانستند پیروزمندانه از بحران خارج شوند. بنگاه‌هاى عظیم صنایع کنونى فلزسازى و برق در پرتو تکنیک بسیار بغرنج خود و سازمانى که دامنه وسیعى به خود گرفته است و نیز در پرتو قدرت سرمایه خویش همانا داراى یک چنین انحصارهاى دراز مدتى هستند که ضمناً در مدارجى عالى قرار دارند؛ بنگاه‌هاى صنایع ماشین‌سازى و رشته‌هاى معیّنى از صنایع فلزسازى و طرق مواصلات و غیره نیز داراى یک چنین انحصارهایى هستند که در مدارج پایین‌ترى قرار دارند».(Jeidels ص. ١۰٨)

انحصار — آخرین کلام «فاز نوین تکامل سرمایه‌دارى» است. ولى اگر ما نقش بانک‌ها را در نظر نگیریم، تصورات ما درباره نیروى واقعى و اهمیت انحصارهاى معاصر بسى نارسا، ناقص و کمتر از واقع خواهد بود.


زیرنویسها و توضیحات فصل ١

1 مجموعه آمار مندرج در «سالنامه‌هاى دولت آلمان، سال ١٩١١ - زان» (Annalen des deutschen Reiches 1911, Zahn.

2 مجموعه آمار ایالات متحده در سال ١٩١٢، صفحه ٢۰٢ (Statistical abstract of the United States, 1912. P.202.

3"سرمایهٔ مالى»، ترجمه روسى، ص. ٢٨۶-٢٨٧.

4 Hans Gideon Heymann; «Die gemischten Werke im deutschen Grosseisengewerbe». Stuttgart., 1904 - SS. 256, 278

هانس هیده‌ئون هایمان؛ «بنگاه‌هاى مختلط در صنایع بزرگ فلزسازى آلمان». اشتوتگارت، ١٩۰۴، ص ٢۵۶، ٢٧٨

5 Hermann Levy; «Monople, Kartelle und Trusts", Jena 1909 - SS 286, 290, 298

هرمان لوى؛ «انحصارها، کارتل‌ها و تراست‌ها». ینا، ١٩۰٩، ص ٢٨۶، ٢٩۰، ٢٩٨.

6 ت. فوگل‌شتاین؛ «سازمان مالى صنایع سرمایه‌دارى و پیدایش انحصارها»، مندرجه در نشریه موسوم به «ارگان اقتصاد اجتماعى»، فصل ششم، توبینگن، سال ١٩١۴.

Th. Vogelstein; «Die finanzielle Oranisation der kapitlistischen Industrie und die Monopolbildungen", "Grundriss der Sozialökonomik", VI Abt. Tüb. 1914.

مراجعه شود به کتاب همین نویسنده. «شکلهاى سازمانى صنایع فلزسازى و بافندگى در انگلستان و آمریکا»، جلد اول، لایپزیک ١٩١۰.

«Organisationsformen der Eisenindustrie und Textilindustrie in England und Amerika", Bd. 1, Lpz 1910.

7 دکتر ریسر؛ «بانک‌هاى بزرگ آلمان و تمرکز آن‌ها بمناسبت توسعه و ترقى عمومى اقتصاد در آلمان»، چاپ چهارم ١٩١٢، ص ١۴٩. ر، لیفمان؛ «کارتل‌ها و تراست‌ها و تکامل روزافزون سازمان اقتصادى»، چاپ دوم ١٩١۰، ص ٢۵.

Dr. Riesser; «Die deutschen Grossbanken und ihre Konzentration im Zusammenhange mit der Entwicklung der Gesamtwirtschaft in Deutschland", 4 Aufl. 1912, S. 149. R. Liefmann; «Kartelle und Trusts und die Weiterbildung der volkswirtschaftlichen

Organisation", 2 Aufl. 1910, S.25.

8 دکتر فریتس کستنر؛ «اجبار به متشکل شدن. تحقیقات درباره مبارزه بین کارتل‌ها و بانک‌هاى 'بیگانه'»، برلین، ص ١١.

Dr. Fritz Kestner; «Der Organisationszwang. Eine Untersuchung über die Kämpfe zwischen Kartellen und Aussenseitern", Brl 1912.

9 ر. لیفمان؛ «مؤسسات سهیم شونده و اعتبار دهنده. تحقیق درباره سرمایه‌دارى معاصر و نقش اوراق بهادار»، چاپ اول، ینا ١٩۰٩، ص ٢١٢.

R. Liefmann; «Beteiligungs- und Finanzierungsgesellschften. Eine Studie über den modernen Kapitalismus und das Effektenwesen", 1 Aufl, Jena 1909.

10 دکتر ز. چیرشکى؛ «کارتل و تراست»، گتینگن ١٩۰٣، ص ١٣.

Dr. S. Tschierschky; «Kartell und Trust", Gött. 1903, S. 13.

11 ت. فوگل‌شتاین؛ «شکلهاى سازمانى»، ص ٢٧۵.

Th. Vogelstein; «Organisationsformen", S. 275.

12 «گزارش یکى از اعضاى کمیسیون کورپوراسیونها و صنایع دخانیات»، واشینگتن ١٩۰٩ ص. ٢٢۶.

Report ot the Commissioner of Corporation on the Tobacco Industry, Washington 1909, p. 226

به نقل از کتاب دکتر تافل، «تراست‌هاى آمریکاى شمالى و تأثیر آن‌ها در تکامل تکنیکى»، اشتوتگارت.

Dr. Paul Tafel: «Die nordamerikannischen Trusts und ihre Wirkungen auf den Fortschritt der Technik", Stuttgart, 1913, p.48

13 Riesser

- کتاب فوق‌الذکر ص. ۵۴٧ و صفحات بعدى، چاپ سوم. روزنامه‌ها از یک تراست عظیم جدید خبر می‌دهند (ژوئن ١٩١۶) که صنایع شیمیایى آلمان را متحد می‌کند.

14 "Zement". von L. Eschwege; «Die Bank» سیمان». ل. اشوگه «بانک». سال ١٩۰٩، ١، ص. ١١۵ و صفحات بعدى.

15 Jeidels; "Das verhältnis der deutschen Grossbanken zurIndustrie mit besonderer Berücksichtigung der Eisenindustrie", Lpz 1905. S. 271.

ایدلس؛ «مناسبات بانک‌هاى بزرگ آلمان با صنایع و به ویژه با صنایع فلزسازى»، لایپزیگ ١٩۰۵، ص. ٢٧١.

16 Liefmann; "Beteiligungs-etc. Ges." S. 434.

17 Liefmann; "Beteiligungs-etc. Ges." S. 465-466.