رد شدن به محتوای اصلی

تقسيم جهان بين مجتمع‌های سرمايه‌داران

اتحادیه‌هاى انحصارى سرمایه‌داران‌ کارتل‌ها‌ سندیکاها و تراست‌ها قبل از هر چیز بازار داخلى را بین خود تقسیم می‌کنند و تولید کشور معیّن را به طور کم یا بیش کامل به تصاحب خود در می‌آورند. ولى در دوران سرمایه‌دارى بازار داخلى ناگزیر با بازار خارجى مربوط است. سرمایه‌دارى مدتهاست که بازارى در مقیاس جهانى به وجود آورده است. و به میزانى که صدور سرمایه افزایش مییافت و روابط خارجى و مستعمراتى و "منطقه نفوذ" بزرگترین اتحادیه‌هاى انحصار به انواع اقسام توسعه میپذیرفت‌ به همان نسبت هم "طبیعتا" کار به سازش جهانى بین آن‌ها و تشکیل کارتل‌هاى جهانى کشیده می‌شد.

این مرحله نوینى از تمرکز جهانى سرمایه و تولید است که به طور غیر قابل مقایسه‌اى از مرحله پیشین بالاتر است. حال ببینیم این مافوق انحصار چگونه به وجود می آید. صنعت الکتریک‌ براى کامیابیهاى نوین تکنیک و براى سرمایه‌دارى پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم از همه بیشتر جنبه مشخصه دارد. این صنعت در دو کشور از پیشروترین کشورهاى سرمایه‌دارى نوین‌ یعنى ایالات متحده و آلمان از همه جا بیشتر ترقى کرده است. در آلمان بحران سال ١٩٠٠ به ویژه در رشد تمرکز در این رشته تأثیر شدید داشت. بانک‌ها که تا این موقع دیگر به حد کافى با صنایع جوش خورده بودند در دوران این بحران به منتها درجه موجب تسریع نابودى بنگاه‌هاى نسبتاً کوچک و بلع آن‌ها به توسط بنگاه‌هاى بزرگ گردیده و آن را تشدید نمودند. ایدلس می‌نویسد: "بانک‌ها دست کمک خود را درست از سر آن بنگاه‌هایى بر میداشتند که بیش از همه به این کمک نیازمند بودند و به این طریق ابتدا موجب اعتلاى سرسام‌آور و سپس ورشکستگى قطعى آن شرکت‌هایى شدند که به حد کافى با بانک‌ها ارتباط محکم نداشتند"1

در نتیجه پس از سال ١٩٠٠ عمل تمرکز گامهاى عظیمى به پیش برداشت. تا سال ١٩٠٠ در صنعت الکتریک هشت یا هفت "گروه" وجود داشت‌ ضمناً هر یک از این گروهها از چندین شرکت تشکیل می‌شد (مجموع آن‌ها ٢٨ بود) و در پشت هر یک از آن‌ها ٢ تا ١١ بانک ایستاده بود. مقارن سال‌هاى ١٩٠٨-١٩١٢ تمام این گروهها در ٢ یا یک گروه متحد شدند. اینک چگونگى این جریان:

قبل از سال ١٩٠٠: فلتن لامایر‌ گیائومه اونیون AEG زیمنس و هالسکه‌ شوکرت و شرکاء برگمان کومر
فلتن و لامایر AEG)شرکت جنرال الکتریک) زیمینس و هالسکه-شوکرت برگمان در سال ١٩٠٠ ورشکست شد

مقارن سال ١٩١٢: AEG )شرکت جنرال الکتریک( زیمنس و هالسکه-شوکرت

گروه‌هاى موجود در صنعت الکتریک – ("کئوپوراسیون" به هم پیوسته از سال ١٩٠٨)

شرکت مشهور آ.اِ.گ . AEG )شرکت جنرال الکتریک) که به این طریق به وجود آمده بر ١٧۵-٢٠٠ شرکت (مطابق سیستم "شراکت") سیادت دارد و مبلغ کل سرمایه تحت اختیارش تقریباً به یک میلیارد و نیم می‌رسد. تنها تعداد نمایندگیهاى مستقیم آن در خارجه به ٣۴ می‌رسد که در بیش از ١٠ کشور دایرند و ١٢ تاى آن‌ها شرکت‌هاى سهامى هستند. حتى مطابق حساب سال ١٩٠۴ سرمایه‌هایى که در آن موقع به توسط صنعت الکتریک آلمان در خارجه به کار انداخته شده بود ٢٣٣ میلیون مارک را تشکیل می‌داد که ۶٢ میلیون آن در روسیه به کار انداخته شده بود. حاجتى به تذکر نیست که شرکت جنرال الکتریک بنگاه مرکّب عظیمى است که محصولات کاملا گوناگونى را از سیم برق و عایق گرفته تا اتومبیل و هواپیما تولید می‌کند - تنها تعداد شرکت‌هاى تولید مصنوعات آن به ١۶ می‌رسد. ولى تمرکز در اروپا در عین حال یکى از اجزاء متشکله پروسه تمرکز در آمریکا بود. این جریان به این طریق انجام گرفت:

آمریکا کمپانى جنرال الکتریک General Electric Co.
کمپانى تومپسون-هائوستون تجارتخانه‌اى مخصوص اروپا تأسیس می‌کند کمپانى ادیسون تجارتخانه‌اى مخصوص اروپا به نام "کمپانى فرانسوى ادیسون" تأسیس می‌کند که اختراعات را در اختیار تجارتخانه آلمانى میگذارد.


آلمان کمپانى اونیون الکتریک «شرکت جنرال الکتریک" (A.E.G.)
شرکت جنرال الکتریک (A.E.G.)

به این طریق دو "دولت" الکتریک به وجود آمد. هاینینگ در مقاله خود تحت عنوان "راه تراست الکتریک" می‌نویسد: "شرکت‌هاى الکتریک دیگرى که بکلى مستقل از این دو باشند در روى کره زمین یافت نمی‌شوند". آمار زیر می‌تواند میزان گردش کالا و عظمت بنگاه‌هاى دو "تراست" را تا اندازه‌اى‌ که البته به هیچ وجه کامل نیست‌ تصور نماید:

کشور شرکت سال کل فروش (به میلیون مارک( تعداد کارمندان سود خالص
)به میلیون مارک(
آمریکا: کمپانى جنرال الکتریک (G.E.C.) ١٩٠٧ ٢۵٢ ٢٨٠٠٠ ۴/٣۵
١٩١٠ ٢٩٨ ٢٣٠٠٠ ۶/۴۵
آلمان: کمپانى جنرال الکتریک (A.E.G.) ١٩٠٧ ٢١۶ ٣٠٧٠٠ ۵/١۴
١٩٠٧ ٢۵٢ ٢٨٠٠٠ ۴/٣۵
1911- 362-60800-2/7-

در سال ١٩٠٧ بین تراست آمریکایى و آلمانى قراردادى دربارهٔ تقسیم جهان منعقد می‌شود. رقابت از بین می‌رود. کمپانى جنرال الکتریک GE ایالات متحده و کانادا را "دریافت می‌نماید"؛ آلمان‌ اتریش‌ روسیه‌ هلند‌ دانمارک‌ سوئیس‌ ترکیه و کشورهاى بالکان به شرکت AEG می‌رسد". قراردادهاى مخصوصى هم - البته سرّى - منعقد می‌گردد که مربوط است به "شرکت‌هاى دخترى" که در رشته‌هاى جدید صنعت و نیز در کشورهاى "تازه‌اى" که هنوز رسما تقسیم نشده‌اند‌ نفوذ کرده‌اند. قرار مبادله اختراعات و تجربیات نیز گذاشته شد2

به خودى خود واضح است که رقابت با این تراست جهانى که در واقع منحصر بفرد است و سرمایه‌اى بالغ بر چند میلیارد در اختیار دارد و در تمام اطراف و اکناف جهان از خود داراى "شعب"‌ نمایندگى‌ها‌ دایره اطلاعات و ارتباطات و غیره است تا چه اندازه دشوار است. ولى بدیهى است تقسیم جهان بین دو تراست نیرومند‌ مسأله تجدید تقسیم آن را در صورتى که تناسب قوا بعلت ناموزونى تکامل یا جنگ و ورشکستگى و غیره دچار تغییر گردد‌ از بین نمی برد. صنعت نفت نمونه آموزنده‌اى از تلاش براى یک چنین تجدید تقسیم یا مبارزه در راه تجدید تقسیم را به دست می‌دهد.

ایدلس در سال ١٩٠۵ نوشت: "بازار جهانى نفت هنوز هم بین دو گروه مالى بزرگ تقسیم شده است: "تراست نفت" راکفلر (Standard Oil) در آمریکا و کارفرمایان نفت روس-باکو و روتشیلد و نوبل. هر دو گروه با یکدیگر ارتباط محکمى دارند‌ ولى اکنون چند سال است موقعیت انحصارى آن‌ها از طرف ۵ دشمن مورد تهدید قرار گرفته است " 3 1)تحلیل رفتن منابع نفت آمریکا؛ ٢) بنگاه رقابت کننده مانتاشف در باکو؛ ٣) منابع نفت در اتریش؛ ۴) منابع نفت در رومانى؛ ۵) منابع نفت در ماوراء اقیانوس‌ به خصوص در مستعمرات هلند (غنى‌ترین بنگاه‌هاى متعلق به ساموئل و شِل که همچنین با سرمایه انگلیسى مربوطند). سه رشته بنگاه اخیر با بانک‌هاى بزرگ آلمان که بزرگترین بانک‌ها یعنى "بانک آلمان" در رأس آنان است مربوطند. این بانک‌ها مستقلا و طبق نقشه‌ صنعت نفت را مثلاً در رومانى ترقى داده‌اند تا "براى خود" نقطه اتکایى داشته باشند. میزان سرمایه خارجى را در صنعت نفت رومانى در سال ١٩٠٧ بالغ بر ١٨۵ میلیون فرانک می‌دانستند که ٧۴ میلیون آن را سرمایه آلمانى تشکیل می‌داد4

مبارزه‌اى آغاز گشت که در مطبوعات اقتصادى به مبارزه در راه "تقسیم جهان" موسوم است. از یکسو "تراست نفت" راکفلر که میخواست هر چه هست به چنگ خود آورد‌ در خود هلند یک "شرکت دختر" تأسیس کرد و منابع نفتى را در هند هلند خریدارى نمود تا به این طریق بر دشمن عمده خود یعنى تراست هلند و انگلیس بنام "شِل" ضربه وارد نماید. از سوى دیگر "بانک آلمان" و دیگر بانک‌هاى برلین می‌کوشیدند از رومانى "بخاطر منافع خودشان" "دفاع نموده" و آن را با روسیه بر ضد راکفلر متحد سازند. راکفلر سرمایه‌اش به طور غیر قابل مقایسه‌اى هنگفت‌تر بود و سازمانى عالى براى حمل و نقل و رساندن نفت به مصرف‌کنندگان در اختیار داشت. مبارزه می‌بایستى به شکست کامل "بانک آلمان" تمام شود و در سال ١٩٠٧ همینطور هم شد. براى "بانک آلمان" یکى از این دو راه باقى می‌ماند: یا از "منافع نفتى" خود دست بکشد و متحمل میلیون‌ها خسارت شود و یا تن به اطاعت بدهد. راه اخیر انتخاب و قراردادى با "تراست نفت" بسته شد که براى "بانک آلمان" بسیار زیانبخش بود. بموجب این قرارداد "بانک آلمان" موظف می‌شد "به هیچگونه اقدامى به زیان منافع آمریکایى دست نزند" ولى ضمناً پیش‌بینى شده بود هر گاه قانون انحصار دولتى نفت آلمان از تصویب بگذرد این قرارداد از درجه اعتبار ساقط گردد.

آنگاه "کمدى نفت" آغاز می‌گردد. یکى از سلاطین نفت آلمان بنام فون گوینر‌ رئیس "بانک آلمان" به توسط منشى مخصوص خود بنام اشتائوس بر له انحصار نفت دست به تبلیغ میزند. تمام دستگاه عظیم بزرگترین بانک برلین و تمام "ارتباطات" وسیع به جنبش می‌آید. از فریادهاى "میهن‌پرستانه" مطبوعات بر ضد "یوغ تراست" آمریکایى گوش فلک کر شده بود و رایشتاک تقریباً به اتفاق آراء در ١۵ مارس سال ١٩١١ قطعنامه‌اى تصویب می‌نماید که در آن از دولت دعوت می‌شود طرح لایحه انحصار نفت را تنظیم کند. دولت این نظریه "مقبول عامه" را دستاویز قرار داد و چنین به نظر می‌رسید "بانک آلمان" که میخواست طرف آمریکایى خود را فریب دهد و از طریق انحصار دولتى به کارهاى خویش بهبودى بخشد بازى را بُرده است. سلاطین آلمانى نفت از پیش از مزه سودهاى هنگفتى که می‌بایستى به چنگ آورند و از سودهاى صاحبان کارخانه‌هاى قند در روسیه دستکمى نداشت لذت میبردند... ولى اولا بین بانک‌هاى بزرگ آلمان بر سر تقسیم غنیمت نزاع افتاد و "شرکت خرید بروات" از روى منافع حریصانه "بانک آلمان" پرده برداشت؛ ثانیاً دولت از مبارزه با راکفلر به هراس افتاد‌ زیرا بسیار مشکوک به نظر می‌رسید آلمان بتوان سواى او از جایى نفت به دست آورد (ظرفیت تولیدى رومانى چندان زیاد نیست)؛ ثالثاً یک حواله یک میلیاردى در سال ١٩١٣ براى تدارکات جنگى آلمان واصل گشت. لذا لایحه انحصار را معوّق گذاشتند. "تراست نفت" راکفلر عجالتا از مبارزه پیروزمند بیرون آمده است.

مجله "بانک" چاپ برلین در این باره نوشت آلمان فقط در صورتى می‌تواند با "تراست نفت" مبارزه کند که نیروى برق را انحصار نماید و نیروى آب را به برق ارزان مبدل کند. ولى اضافه کرد "انحصار برق هنگامى عملى خواهد شد که براى مولّدین آن ضرورى گردد و به ویژه هنگامى که ورشکستگى بزرگ آتى صنایع برق در شُرف وقوع باشد و هنگامى که آن ایستگاه‌هاى عظیم و گران‌قیمت برق که اکنون در همه جا از طرف "کنسرن‌هاى" خصوصى صنعت برق ساخته می‌شود و اکنون این "کنسرن‌ها" از شهرها و دولتها و غیره براى این ایستگاهها انحصارهاى جداگانه‌اى تحصیل می‌کنند - دیگر قادر نباشند با نفع کار کنند‌ آنگاه باید نیروى آب را به کار انداخت؛ ولى نیروى آب را نمی‌شود به حساب دولت به برق ارزان تبدیل کرد‌ بلکه باز هم باید آن را به یک "انحصار خصوصى تحت کنترل دولت" واگذار کرد‌ زیرا صنایع خصوصى هم اکنون یک سلسله معاملات منعقد کرده‌ و پاداشتهاى کلانى براى خود منظور نموده‌اند... وضع انحصار پُتاس چنین بود وضع انحصار نفت چنین است و وضع انحصار برق نیز چنین خواهد بود. اکنون دیگر موقعى است که سوسیالیست‌هاى دولتى ما که یک پرنسیپ ظاهر فریب‌ دیده بصیرت آن‌ها را کور کرده است‌ بالأخره به این موضوع پى بردند که در آلمان انحصارها هیچگاه چنین هدفى را تعقیب نکرده و نیل به این نتیجه را در نظر نداشته‌اند که به مصرف کنندگان سود رسانده یا اینکه لااقل قسمتى از منافع کارفرمایى را به دولت واگذار کنند‌ بلکه تمام همّشان مصروف بر این بوده است که به حساب دولت صنایع خصوصى را که به سرحد ورشکستگى رسیده است شفا بخشند" 5

این‌ها اقتصاددانان بورژواى آلمانند که بناچار دست به یک چنین اعترافات گرانبهایى زده‌اند. ما در اینجا به رأى‌العین میبینیم چگونه انحصارهاى خصوصى و دولتى در دوران سرمایهٔ مالى در هم میآمیزند و یکى می‌شوند و چگونه هر دو این‌ها در حقیقت امر فقط حلقه‌هاى جداگانه مبارزه‌اى امپریالیستى هستند که بین بزرگترین انحصارها براى تقسیم جهان جریان دارند.

در کشتى‌رانى بازرگانى هم رشد عظیم تمرکز کار را به تقسیم جهان منجر نموده است. در آلمان دو شرکت که از بزرگترین شرکت‌ها هستند از دیگران متمایز شده‌اند: "هامبورگ-آمریکا" و "للوید آلمان شمالى". سرمایه هر یک از آنان به ٢٠٠ میلیون مارک (سهام و برگهاى وام) می‌رسد و هر دو کشتیهایى در اختیار دارند که بهاى آن‌ها به ١٨۵ تا ١٨٩ میلیون مارک بالغ است. از طرف دیگر در آمریکا روز اول ژانویه سال ١٩٠٣ تراست مورگان بنام "کمپانى بین‌المللى بازرگانى دریایى" تشکیل شد که ٩ شرکت کشتى‌رانى آمریکایى و انگلیسى را متحد میکرد و سرمایه‌اى بالغ بر ١٢٠ میلیون دلار (۴٨٠ میلیون مارک) در اختیار داشت. در همان سال ١٩٠٣ بین شرکت‌هاى عظیم آلمانى و این تراست آمریکایى و انگلیسى قراردادى درباره تقسیم جهان بر زمینه تقسیم منافع منعقد شد. شرکت‌هاى آلمانى از رقابت در امر حمل و نقل بین انگلستان و آمریکا صرفنظر کردند. دقیقاً معیّن شد که کدام بنادر به کدامیک از آن‌ها "واگذار می‌گردد". کمیته مشترکى براى بازرسى تشکیل شد و غیره. قرارداد براى مدت ٢٠ سال منعقد گشت و در آن دوراندیشانه قید شد در صورت جنگ قرارداد اعتبار خود را از دست خواهد داد "6

تاریخچه تشکیل کارتل بین‌المللى ریل هم بسیار آموزنده است. کارخانه‌هاى ریل‌سازى انگلستان‌ بلژیک و آلمان براى اولین بار در صدد تأسیس یک چنین کارتلى بر آمدند. توافق کردند که در بازار داخلى کشورهایى که در این توافق داخل شده‌اند رقابت ننمایند و اما بازارهاى خارجى را به این نسبت بین خود تقسیم کنند: انگلستان ۶۶ درصد‌ آلمان ٢٧ درصد و بلژیک ٧ درصد. هندوستان تماما به انگلستان واگذار شد. بر ضد یکى از شرکت‌هاى انگلیسى که در این توافق داخل نشده بود به جنگ مشترکى مبادرت گردید که مخارج آن به نسبت معیّن از محل فروش مشترک تأمین می‌شد. ولى در سال ١٨٨۶ این اتحادیه در نتیجه خروج دو شرکت انگلیسى از آن‌ منحل گردید. اینکه در دوره‌هاى بعدى اعتلاى صنعتى حصول توافق میسر نگردید موضوع شاخصى است.

در آغاز سال ١٩٠۴ در آلمان سندیکاى پولاد تأسیس شد. در نوامبر سال ١٩٠۴ کارتل بین‌المللى ریل به این نسبت تجدید شد: انگلستان ۵/۵٣ درصد‌ آلمان ٨٣/٢٨ درصد‌ بلژیک ۶٧/١٧ درصد. سپس فرانسه در سال اول و دوم و سوم به ترتیب با نسبت ٨/۴ و ٨/۵ و ۴/۶ در صد به آن ملحق شد و این مافوق صد در صد یعنى ٨/١٠۶ درصد و غیره بود. در سال ١٩٠۵ "تراست پولاد" ایالات متحدهٔ ("کورپوراسیون پولاد") و سپس اتریش و اسپانیا به آن پیوستند. فوگلشتین در سال ١٩١٠ نوشت: "اکنون تقسیم کره زمین به پایان رسیده و مصرف کنندگان بزرگ و در درجه اول راه آهن‌هاى دولتى‌ - چون دیگر جهان تقسیم شده و منافع آنان را به حساب نیاورده‌اند - باید مانند شاعر در عرش ژوپیتر زندگى کنند"7 سندیکاى بین‌المللى روى را نیز یادآور میشویم که در سال ١٩٠٩ تأسیس شد و میزان تولید را دقیقاً بین ۵ گروه از کارخانه‌ها به این ترتیب تقسیم کرد: کارخانه‌هاى آلمان‌ بلژیک‌ فرانسه‌ اسپانیا و انگلستان؛ - سپس تراست بین‌المللى باروت را یادآور میشویم که بنا به گفته لیفمان "اتحاد کاملا نوین و محکمى بین تمام فابریکهاى تولید مواد منفجره آلمان است که بعدها به اتفاق فابریکهاى دینامیت‌سازى فرانسه و آمریکا که به همین طریق تشکیل شده بودند به اصطلاح تمام جهان را بین خود تقسیم کردند"8 در سال ١٨٩٧ به حساب لیفمان جمعاً در حدود ۴٠ کارتل بین‌المللى با شرکت آلمان وجود داشت‌ ولى براى سال ١٩١٠ این تعداد دیگر به ١٠٠ می‌رسد.

برخى از نویسندگان بورژوازى (که کارل کائوتسکى هم که نسبت به خط مشى مارکسیستى مثلاً سال ١٩٠٩ خود کاملا خیانت ورزیده به آن پیوست) بر این عقیده بودند که کارتل‌هاى بین‌المللى یعنى یکى از برجسته‌ترین مظاهر بین‌المللى شدن سرمایه امید برقرارى صلح بین ملتها را در دوران سرمایه‌دارى امکان‌پذیر می‌نمایند. این عقیده از لحاظ تئوریک بکلى باطل و از لحاظ عملى چیزى نیست جز سفسطه‌جویى و وسیله‌اى براى دفاع بیشرفانه از بدترین نوع اپورتونیسم. کارتل‌هاى بین‌المللى نشان می‌دهند که انحصارهاى سرمایه‌دارى اکنون تا چه درجه‌اى رشد یافته و مبارزه بین اتحادیه‌هاى سرمایه‌داران بر سر چیست. نکته اخیر از مهمترین نکات است؛ فقط این نکته است که مفهوم تاریخى و اقتصادى آنچه را که روى می‌دهد براى ما می‌سازد‌ زیرا شکل مبارزه ممکن است به علل گوناگونى که از لحاظ نسبى جنبه جزئى و موقتى دارند همواره تغییر کند و تغییر هم می‌کند‌ ولى ماهیت مبارزه‌ مضمون طبقاتى آن‌ مادام که طبقات وجود دارند به هیچ وجه ممکن نیست تغییر نماید. واضح است که مثلاً بورژوازى آلمان که کائوتسکى در استدلالات تئوریک خود ماهیتاً به آن گرویده است (دربارهٔ این موضوع بعدا هم صحبت خواهد شد) نفعش در این است که مضمون مبارزه اقتصادى اقتصادى کنونى (تقسیم جهان) را پرده‌پوشى نموده گاه روى یک شکل این مبارزه و گاه روى شکل دیگر آن تکیه کند. همین اشتباه را کائوتسکى مرتکب می‌شود. البته در اینجا صحبت بر سر بورژوازى آلمان نبوده بلکه بر سر بورژوازى جهانى است. اگر میبینیم سرمایه‌داران جهان را تقسیم می‌کنند علتش کینه‌توزى خاص آنان نبوده بلکه این است که مرحلهٔ کنونى تمرکز آن‌ها را وادار می‌کند براى تحصیل سود در این راه گام گذارند؛ ضمناً آن‌ها جهان را "به نسبت سرمایه"‌ "به نسبت نیرو" تقسیم می‌کنند‌ زیرا در سیستم تولید کالایى و سرمایه‌دارى شیوه دیگرى براى تقسیم نمی‌تواند وجود داشته باشد. نیرو هم به نسبت تکامل اقتصادى و سیاسى تغییر می‌کند. براى درک آنچه که بوقوع میپیوندد باید دانست چه نوع مسائلى در نتیجه تغییر نیرو حل می‌شود و اما اینکه این تغییر جنبه "صرفاً" اقتصادى دارد یا غیر اقتصادى (مثلاً جنگى) مسأله‌اى است فرعى که در نظریات اساسى مربوط به دوران نوین سرمایه‌دارى نمی‌تواند هیچگونه تغییرى وارد نماید. تعویض مسأله مربوط به مضمون بند و بستهایى که بین اتحادیه سرمایه‌داران بعمل می‌آید با مسأله مربوط به شکل مبارزه و بند و بستها (که امروز مسالمت‌آمیز است‌ فردا مسالمت‌آمیز نیست و پس فردا باز هم مسالمت‌آمیز نخواهد بود) معنایش تنزل تا حد سفسطه‌جویى است. دوران سرمایه‌دارى نوین بما نشان می‌دهد بین اتحادیه‌هاى سرمایه‌داران بر زمینه تقسیم اقتصادى جهان مناسبات معیّنى به وجود می‌آید. بموازات این جریان و بمناسبت آن بین اتحادیه‌هاى سیاسى یعنى دولتها نیز بر زمینه تقسیم ارضى جهان و مبارزه بر سر مستعمرات یعنى "مبارزه در راه تحصیل سرزمین اقتصادى" مناسبات معیّنى به وجود می‌آید.

زیرنویسها و توضیحات

1 ایدلس‌ کتاب نامبرده‌ ص. ٢٣٢.

2 Riesser‌ مقاله نامبرده. Diouritch‌ نگارش نامبرده‌ ص. ٢٣٩. Kurt Heinig مقاله نامبرده.

3 ایدلس‌ ص. ١٩٣.

4 Diouritch‌ ص. ٢۴۵.

5 "Die Bank", 1912, I, 1036; 1912, 2, 629; 1913, 1, 388.

6 ریسر‌ کتاب نامبرده‌ ص. ١٢۵.

7 Vogelstein; "Organisationsformen", S.100.

8 Liefmann; "Kartelle und Trusts", 2 A, S.161