رد شدن به محتوای اصلی

انگلی‌گرى و گندیدگى سرمایه‌دارى

اکنون ما باید روى یکى از جنبه‌هاى دیگر امپریالیسم که بسیار مهم است ولى در اکثر استدلالات مربوط به این مبحث غالبا آن را مورد ارزیابى کافى قرار نمی‌دهند، مکث کنیم. یکى از نواقص هیلفردینگ مارکسیست این است که او در این مورد نسبت به هوبسون غیر مارکسیست گامى به عقب گذارده است. منظور ما در اینجا طفیلیگرى ذاتى امپریالیسم است.

چنانچه دیدیم عمیقترین پایه اقتصادى امپریالیسم انحصار است. این انحصار- سرمایه‌دارى است یعنى از بطن سرمایه‌دارى و در شرایط عمومى سرمایه‌دارى یعنى تولید کالایى و رقابت به وجود آمده و با این شرایط عمومى در حال تضاد دائمى و درمان‌ناپذیرى است. ولى با اینحال این انحصار نیز مانند هر انحصار دیگر تمایل ناگزیرى به وجود میآورد که متوجه رکود و گندیدگى است. تثبیت قیمت‌هاى انحصارى ولو به طور موقت، تا درجه معینى موجب از بین رفتن انگیزه ترقیات تکنیکى و در نتیجه هرگونه ترقى و هر گونه پیشرفتى می‌گردد؛ بعلاوه این عمل یک امکان اقتصادى به وجود میآورد براى آنکه از ترقیات تکنیکى مصنوعا جلوگیرى شود. مثال: اوئوئنس نامى در آمریکا یک ماشین بطرى‌سازى اختراع نمود که در امر تولید بطرى انقلاب میکرد. کارتل آلمانى صاحبان کارخانه‌هاى بطرى‌سازى، امتیاز اختراع اوئوئنس را خریدارى می‌نمایند و در کشوى میز خود جاى می‌دهند و از عملى نمودن آن جلوگیرى می‌کنند. البته انحصار در دوره سرمایه‌دارى هرگز نمی‌تواند رقابت را در بازار جهانى بکلى و براى مدتى مدید از بین ببرد (ضمناً همین موضوع یکى از دلایل پوچ بودن تئورى اولترا-امپریالیسم است). البته، امکان تقلیل هزینه تولید و افزایش سود از طریق اصلاحات موجب تغییراتى می‌گردد. ولى تمایل رکود و گندیدگى هم که از خصوصیات انحصار است، بنوبه خود عمل خود را ادامه می‌دهد و در برخى از رشته‌هاى صنعت و برخى از کشورها در فواصل معینى از زمان تفوق حاصل می‌نماید.

انحصار تملک مستعمرات بسیار پهناور و پُر ثروت یا داراى موقعیت مناسب نیز در همان جهت عمل می‌نماید.

بارى. امپریالیسم عبارت است از تجمع عظیم سرمایه پولى در معدودى از کشورها که چنانچه دیدیم به ١٠٠-١٥٠ میلیارد فرانک اوراق بهادار بالغ می‌گردد. اینجاست سرچشمه رشد طبقه، یا به عبارت صحیح‌تر، قشر تنزیل‌بگیران یعنى کسانى که از طریق "سفته‌بازى" زندگى می‌کنند و بکلى از شرکت در هر گونه بنگاهى برکنارند و حرفه آنان تن‌آسایى است. صدور سرمایه که یکى از مهمترین ارکان اقتصادى امپریالیسم است، بیش از پیش این برکنارى کامل قشر تنزیل‌بگیران را از تولید تشدید می‌کند و بر تمام پیکر کشورى که با استثمار از کار چند کشور ماوراء اقیانوس و مستعمرات گذاران می‌کند، مُهر و نشان طفیلیگرى میزند.

هوبسون می‌نویسد: "در سال ١٨٩٣ میزان سرمایه‌گذارى بریتانیا در کشورهاى خارجى تقریباً ١٥ درصد تمام ثروت پادشاهى متحده بریتانیا را تشکیل می‌داد{٩٥}. شایان ذکر است که مقارن سال ١٩١٥ این سرمایه تقریباً ٢ بار و نیم افزایش یافت. سپس هوبسون می‌نویسد: "امپریالیسم متجاوز که وجود آن براى مالیات دهندگان بسیار گران تمام می‌شود و اهمیت آن براى کارخانه‌دار و بازرگان بسیار ناچیز است... براى سرمایه‌دارى که در جستجوى جایى براى به کار انداختن سرمایه خویش میباشد، منبع تحصیل سودهاى هنگفت است"... (این مفهوم در زبان انگلیسى با یک کلمه بیان می‌شود: "اینوستور" یعنى "سرمایه‌گذار"، تنزیل‌بگیر)... "هیفن آمارشناس تمام درآمد سالیانه‌اى را که بریتانیاى کبیر در سال ١٨٩٩ از تمام بازرگانى خارجى و استعمارى خود یعنى از واردات و صادرات، به دست آورده است، از روى حساب ٥/٢ درصد از کل ٨٠٠ میلیون پوند استرلینگى که در گردش بوده است، ١٨ میلیون پوند استرلینگ (قریب ١٧٠ میلیون روبل) برآورد می‌کند". هر قدر هم این رقم هنگفت باشد باز براى توضیح چگونگى امپریالیسم متجاوز بریتانیاى کبیر کافى نیست. آنچه این موضوع را توضیح می‌دهد ٩٠ الى ١٠٠ میلیون پوند استرلینگ یعنى سود حاصله از سرمایه "گذارى" یا سود قشر تنزیل‌بگیران است.

سود تنزیل بگیران در "بازرگانى‌ترین" کشور جهان ٥ بار بیش از سودى است که از بازرگانى خارجى به دست می‌آید! چنین است ماهیت امپریالیسم و طفیلگرى امپریالیستى.

به این جهت است که مفهوم "دولت تنزیل‌بگیر" (Rentnerstaat) یا دولت رباخوار در تمام مطبوعات اقتصادى مربوط به امپریالیسم، مورد استعمال عمومى پیدا می‌کند. جهان به مشتى دولت رباخوار و اکثریت عظیمى از دولتهاى وام‌دار تقسیم شده است. شولتسه گورنیتس در این باره می‌نویسد: "بین سرمایه‌هایى که در خارجه به کار انداخته می‌شوند، جاى اول را آن سرمایه‌هایى اشغال می‌نمایند که در کشورهاى از لحاظ سیاسى وابسته و یا متفق به کار میافتند: انگلستان به مصر، ژاپن، چین و آمریکاى جنوبى وام می‌دهد. ناوگان وى در صورت لزوم نقش فراش دادگسترى را بازى می‌کند. نیروى سیاسى انگلستان وى را از خشم و عضب وامداران مصون میدارد.1 سارتوریئوس فون والترس‌هاوزن در کتاب خود موسوم به "سیستم اقتصاد ملى سرمایه‌گذارى در خارجه" هلند را بعنوان نمونه یک "دولت تنزیل‌بگیر" در نظر می‌گیرد و متذکر می‌شود که انگلستان و فرانسه نیز اکنون این جنبه را به خود می‌گیرند.2 شیلدر بر آنست که ٥ کشور صنعتى وجود دارند که "مفهوم کشور وامده (وام‌دهنده) کاملا دربارهٔ آن‌ها صدق می‌کند": انگلستان، فرانسه، آلمان، بلژیک و سوئیس. هلند را فقط به این جهت در این شمار داخل نمی‌کند که "چندان صنعتى نیست.3 ایالات متحده فقط در مورد آمریکا وامده است.

شولتسه گورنیتس می‌نویسد: "انگلستان ضمن رشد خود بتدریج از یک دولت صنعتى به دولتى وامده مبدل می‌شود. با وجود افزایش مطلق تولیدات صنعتى و صادرات کالاهاى صنعتى باز بر میزان نسبى درآمد حاصله از تنزیل و بهره سهام و نشر اوراق بهادار و از دلالى و احتکار روز بروز افزوده می‌شود. به عقیده من همانا این واقعیت است که پایه اقتصادى اعتلاى امپریالیستى را تشکیل می‌دهد. بین وامده و وامدار ارتباط محکمترى وجود دارد تا بین فروشنده و خریدار4 آ. لانسبورگ، ناشر مجله "بانک" چاپ برلین در سال ١٩١١ در مقاله‌اى تحت عنوان "آلمان دولت تنزیل‌بگیر" درباره آلمان چنین نوشته بود: "در آلمان تمایلى را که در فرانسه براى تنزیل‌بگیر شدن وجود دارد، شدیدا مورد استهزاء قرار می‌دهند. ولى این موضوع را فراموش می‌کنند که در حدودى که این قضیه به بورژوازى مربوط می‌گردد، شرایط آلمان بیش از پیش به شرایط فرانسه شبیه می‌شود"5

دولت تنزیل‌بگیر عبارت است از دولت سرمایه‌دارى طفیلى و در حال گندیدن و این کیفیت نمی‌تواند در کلیه شرایط اجتماعى- سیاسى کشور معین عموما و در دو جریان اساسى جنبش کارگرى خصوصا منعکس نگردد. براى اینکه این موضوع را هر چه واضحتر نشان دهیم رشته سخن را به هوبسون واگذار مینماییم که بعنوان گواه از هر کس "مطمئن‌تر" است، چون او را نمی‌توان بداشتن تعصب در "شریعت مارکسیستى" مظنون دانست و از طرف دیگر او یک فرد انگلیسى است که بخوبى از اوضاع و احوال کشورى که هم از لحاظ مستعمرات و هم از لحاظ سرمایهٔ مالى و تجربه امپریالیستى ثروتمندترین کشورهاست، آگاه است.

هوبسون ضمن اینکه تحت تأثیر مستقیم جنگ انگلیس و بوئر که خاطره‌اش کاملا در وى زنده بود رابطه امپریالیسم را با منافع "فینانسیست‌ها" و نیز افزایش درآمد آنان را از پیمانکارى و سفارشات جنگى گوناگون و غیره، توصیف می‌کند، می‌نویسد: "هادیان این سیاست کاملا طفیلى‌گرانه سرمایه‌داران هستند؛ ولى همین انگیزه‌ها در قشرهاى مخصوصى از کارگران نیز تأثیر می‌نماید. در عده زیادى از شهرها مهمترین رشته‌هاى صنعت فلزسازى و کشتى‌سازى تا درجه نسبتاً زیادى به این واقعیت منوط است". نویسنده بر این عقیده است که دو کیفیت مختلف موجب تضعیف نیروى امپراتورى‌هاى قدیم بوده است: ١) "طفیلیگرى اقتصادى" و ٢) تشکیل ارتش از افراد ملل وابسته. "کیفیت نخست از رسم و عادت طفیلیگرى اقتصادى ناشى می‌شود که به حکم آن دولت فرمانروا از استانها و مستعمرات و کشورهاى وابسته خود براى توانگر ساختن طبقه حاکم کشور خویش و نیز براى تطمیع طبقات پایین کشور خود و آرام نگاهداشتن آن‌ها استفاده می‌نماید". ما از خود اضافه می‌کنیم که براى به دست آوردن امکان اقتصادى این تطمیع اعم از اینکه به هر شکلى انجام پذیرد، سودهاى انحصارى هنگفتى لازم است.

هوبسون در خصوص کیفیت دوم چنین می‌نویسد:

«یکى از عجیب‌ترین علائم نابینایى امپریالیسم آن لاقیدى مخصوصى است که بریتانیاى کبیر، فرانسه و دول امپریالیستى در اقدام به این عمل از خود نشان می‌دهند. بریتانیاى کبیر در این راه از همه جلوتر رفته است. قسمت اعظم نبردهایى که ما به کمک آن امپراتورى هندوستان را مسخر خود ساختیم، به توسط نیروهایى که از اهالى بومى تشکیل داده بودیم انجام گرفته است؛ در هندوستان و نیز در این اواخر در مصر ارتشهاى دائمى عظیمى تحت فرماندهى بریتانیایى‌ها قرار دارند؛ تقریباً تمام جنگهایى که ما براى تسخیر آفریقا کرده‌ایم، به استثناى جنگهاى مربوط به قسمت جنوبى آن، به توسط بومیان انجام گرفته است".

ارزیابى هوبسون درباره دورنماى تقسیم چین از نظر اقتصادى چنین است: "در چنین صورتى قسمت اعظم اروپاى باخترى منظره و جنبه‌اى به خود خواهد گرفت که اکنون قسمتهایى از کشورهاى زیر دارند: جنوب انگلستان و ریویرا و نقاطى از ایتالیا و سوئیس که توریست‌ها بیش از هر جا از آن‌ها دیدن می‌کنند و محل سکونت توانگران است. به عبارت دیگر منظره آن چنین خواهد بود: مشت ناچیزى از اشراف ثروتمند که از خاور دور بهره سهام و مقررى می‌گیرند؛ گروه نسبتاً بزرگترى از کارمندان حرفه‌اى و بازرگانان و عده کثیرترى از نوکران و خدمتکاران و کارگران بنگاه‌هاى حمل و نقل و صنایعى که به تکمیل آخرین قسمت اشیاء ساخته شده مشغولند. ولى رشته‌هاى عمده صنایع از بین خواهد رفت و مقادیر هنگفتى مواد غذایى و اشیاء نیمه‌ساخته بعنوان خراج از آسیا و آفریقا وارد خواهد شد". "ببینید اتحاد وسیعتر کشورهاى باخترى یعنى فدراسیون اروپایى دول معظم چه امکاناتى براى ما فراهم خواهد نمود: یک چنین فدراسیونى نه تنها مدنیت جهانى را بجلو سوق نخواهد داد، بلکه ممکن است خطر عظیم طفیلیگرى باخترى را در بر داشته باشد که عبارت است از: متمایز شدن گروهى از کشورهاى صنعتى پیشرو که طبقات فوقاًنى آن‌ها از آسیا و آفریقا خراج عظیمى دریافت می‌کنند و بکمک آن توده‌هاى کثیرى از کارمندان و نوکران مطیع را نان می‌دهند که دیگر به تولید محصولات هنگفت کشاورزى و صنعتى مشغول نبوده، بلکه تحت نظر آریستوکراسى مالى نوین بخدمات شخصى یا کارهاى فرعى صنعتى مشغولند. بگذار کسانى که آماده‌اند از این تئورى" (باید گفته می‌شد از این دورنما) "روى برگردانند و آن را قابل بررسى نمی‌دانند در شرایط اقتصادى-اجتماعى آن شهرستانهاى انگلستان جنوبى فعلى که اکنون در این وضع قرار دارند، تعمق نمایند. بگذار آن‌ها فکر کنند اگر چین تحت نظارت اقتصادى این گروه فینانسیست‌ها یا "سرمایه‌گذاران" و کارمندان سیاسى و بازرگانى و صنعتى آنان قرار میگرفت و این گروه از بزرگترین منابع دست‌نخورده‌اى که جهان تا کنون به خود دیده است بهره‌کشى مینمودند و آن را در اروپا به مصرف میرساندند، این سیستم چه دامنه عظیمى به خود میگرفت. بدیهى است وضعیت بسیار بغرنج است، حساب بازى نیروهاى جهانى به مراتب مشکلتر از آن است که بتوان تحقق این پیش‌بینى و یا هر پیش‌بینى دیگرى را درباره آینده تنها در یک جهت زیاد محتمل دانست. ولى آن نفوذهایى که در حال حاضر امپریالیسم اروپاى باخترى را اداره می‌نمایند، همانا در این جهت سیر می‌کنند و اگر به مقاومتى برخورد ننمایند و به سوى دیگرى متوجه نشوند، درست در جهت انجام همین پروسه عمل خواهند کرد"6

نویسنده کاملا محق است: اگر نیروهاى امپریالیسم به مقاومتى برخورد نمیکردند، کار را درست به همین جا هم می‌کشاندند. اهمیت "کشورهاى متحده اروپا" در شرایط کنونى یعنى امپریالیستى، اینجا بدرستى مورد ارزیابى قرار گرفته است. فقط می‌بایستى اضافه می‌شد که در درون جنبش کارگرى نیز اپورتونیستها که اکنون در اکثریت کشورها موقتا پیروز شده‌اند به طور منظم و بدون انحراف درست در همین جهت "عمل می‌نمایند". امپریالیسم که معناى آن تقسیم جهان و استثمار نه تنها چین است؛ امپریالیسم که معناى آن تحصیل سودهاى انحصارى هنگفت از طرف مشتى از ثروتمندترین کشورهاست، براى تطمیع قشرهاى فوقاًنى پرولتاریا امکان اقتصادى به وجود میآورد و به این طریق اپورتونیسم را میپروراند، شکل معینى به آن می‌دهد و آن را مستحکم می‌کند. فقط آن نیروهایى را که بر ضد امپریالیسم عموما و بر ضد اپورتونیسم خصوصا مبارزه می‌نمایند و عدم مشاهده آن‌ها از طرف هوبسون سوسیال-لیبرال امرى طبیعى است، نباید فراموش نمود.

>گرهارد هیلدبراند، اپورتونیست آلمانى که در موقع خود بمناسبت دفاع از امپریالیسم از حزب اخراج شد و امروز می‌توانست پیشواى حزب به اصطلاح "سوسیال دمکرات" آلمان باشد، گفته‌هاى هوبسون را خیلى خوب تکمیل می‌کند، به این طریق که تشکیل "کشورهاى متحده اروپاى باخترى" را (بدون روسیه) بمنظور عملیات "مشترک"... علیه سیاهپوستان آفریقا، علیه "جنبش بزرگ اسلامى" و نیز بمنظور تهیه یک "ارتش و ناوگان دریایى نیرومند" علیه "ائتلاف ژاپن و چنین"7 و غیره تبلیغ می‌نماید.

گرهارد هیلدبراند، اپورتونیست آلمانى که در موقع خود بمناسبت دفاع از امپریالیسم از حزب اخراج شد و امروز می‌توانست پیشواى حزب به اصطلاح "سوسیال دمکرات" آلمان باشد، گفته‌هاى هوبسون را خیلى خوب تکمیل می‌کند، به این طریق که تشکیل "کشورهاى متحده اروپاى باخترى" را (بدون روسیه) بمنظور عملیات "مشترک"... علیه سیاهپوستان آفریقا، علیه "جنبش بزرگ اسلامى" و نیز بمنظور تهیه یک "ارتش و ناوگان دریایى نیرومند" علیه "ائتلاف ژاپن و چنین"8 و غیره تبلیغ می‌نماید.

توصیفى که شولتسه گورنیتس از "امپریالیسم بریتانیا" می‌نماید همان خصوصیات طفیلیگرى را بما نشان می‌دهد. درآمد ملى انگلستان از سال ١٨٦٥ تا ١٨٩٨ تقریباً دو برابر شد و حال آنکه درآمد حاصله "از خارجه" طى همان مدت ٩ بار افزایش یافت. اگر "خدمت" امپریالیسم "تربیت سیاهپوستان براى کار" باشد (بدون جبر که کار از پیش نمی‌رود...) در عوض "خطر" امپریالیسم هم این خواهد بود که "اروپا کار جسمانى را - ابتدا کار کشاورزى و معدنى و سپس کار خشن‌تر را - بگردن بشر سیاهپوست تحمیل کند خود با خاطرى آسوده به تنزیل گرفتن مشغول گردد و به این وسیله شاید هم موجبات رهایى اقتصادى و سپس سیاسى نژادهاى سرخپوست و تیره‌پوست را فراهم سازد".

در انگلستان روز بروز قسمت بیشترى از زمینها را از کشاورزى منتزع نموده و به ورزش و تفریح و تفرج اغنیا اختصاص می‌دهند. در مورد اسکاتلند که اشرافیترین منطقه شکار و ورزش است - میگویند که "این سرزمین به برکت گذشته تاریخى خود و از دولت سر مستر کارنگى زندگى می‌کند" (کارنگى یک میلیاردر آمریکایى است). در انگلستان تنها براى اسب‌دوانى و شکار روباه سالیانه ١٤ میلیون پوند استرلینگ (قریب ١٣٠ میلیون روبل) خرج می‌شود. تعداد تنزیل بگیران انگلستان تقریباً به یک میلیون نفر می‌رسد. تعداد نسبى افرادى که به کارهاى تولیدى مشغولند دائما در تنزل است:

سال جمعیت انگلستان و ولز (به میلیون) تعدادکارگران دررشته‌هاى عمده صنایع (به میلیون) نسبت به کل جمعیت (به درصد)
١٨٥١ ٩/١٧ ١/٤ ٢٣ ٪
١٩٠١ ٥/٣٢ ٩/٤ ١٥ ٪

محقق و نویسنده بورژواى "امپریالیسم بریتانیا در آغاز قرن بیستم" وقتى از طبقه کارگر انگلیس سخن میراند، مجبور است همواره بین "قشر فوقاًنى« کارگران و "قشر پایین و صرفاً پرولتاریایى« فرق قائل شود. قشر فوقاًنى شامل گروهى از اعضاى کئوپراتیوها و اتحادیه‌هاى حرفه‌اى و انجمنهاى ورزشى و مجامع کثیر مذهبى است. قانون انتخابات که در انگلستان "هنوز هم بحد کافى محدود هست براى آنکه بتواند قشر پایین صرفاً پرولتاریایى را از حق انتخابات محروم کند« با سطح این قشر وفق داده شده است!! براى اینکه وضع طبقه کارگر انگلیس را رنگ و روغن بزنند معمولا فقط از قشر بالایى که اقلیتى از پرولتاریا را تشکیل می‌دهد، دم میزنند. مثلاً "موضوع بیکارى اکثرا مسأله‌اى است مربوط به لندن و قشر پایین پرولتاریا که سیاستمداران کمتر آن را به حساب می‌آورند«9 .باید گفته می‌شد: که سیاست‌بافان بورژوا و اپورتونیست‌هاى "سوسیالیست" کمتر آن را به حساب می‌آورند.

از جمله خصوصیات امپریالیسم که با پدیده‌هاى مورد بحث مرتبط است یکى هم تقلیل مهاجرت از کشورهاى امپریالیستى و افزایش مهاجرت (ورود کارگران و تغییر محل سکونت) به کشورهاى نامبرده از کشورهاى عقب‌مانده‌ترى است که سطح دستمزد در آن‌ها پایین‌تر است. به طورى که هوبسون متذکر می‌گردد مهاجرت از انگلستان از سال ١٨٨٤ رو به کاهش می‌رود: عده مهاجرین در سال مزبور ٢٤٢ هزار و در سال ١٩٠٠، ١٦٩ هزار نفر بود. عده مهاجرین از آلمان در جریان دهسال ١٨٨١-١٨٩٠ به حد اعلاى خود یعنى به ١٤٥٣ هزار رسید و طى دو سال بعدى به ٥٤٤ و ٣٤١ هزار تنزل نمود. در عوض بر تعداد کارگرانى که از اتریش، ایتالیا، روسیه و کشورهاى دیگر به آلمان میآمدند افزوده شد. طبق سرشمارى سال ١٩٠٧ تعداد خارجیان در آلمان ١٫٣٤٢٫٢٩٤ نفر بود که از آن‌ها ٤٤٫٨٠٠ نفر کارگر صنعتى و ٢٥٧٫٣٢٩ نفر کارگر کشاورزى بودند.10 در فرانسه "قسمت مهمى" از کارگران صنایع معدنى را خارجیان تشکیل می‌دهند؛ لهستانى‌ها، ایتالیایى‌ها و اسپانیایى‌ها11. در ایالات متحده مهاجرین اروپاى شرقى و جنوبى کم مزد‌ترین کارها را دارند و حال آنکه تعداد کارگران آمریکایى که به سِمَت سرکارگر کارگر کار کرده و پُر مزدترین کارها را دارند از لحاظ نسبى بیش از همه است.12 امپریالیسم داراى این تمایل هم هست که در بین کارگران قشرهاى ممتازى را متمایز نماید و آن‌ها را از توده وسیع پرولتاریا مجزا سازد.

ذکر این نکته لازم است که در انگلستان تمایل امپریالیسم مبنى بر اینکه بین کارگران شکاف ایجاد کند و اپورتونیسم را در بین آن‌ها تقویت نماید و جنبش کارگرى را موقتا دچار فساد سازد، مدتها قبل از پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم متظاهر گردیده بود. زیرا دو صفت مشخصه مهم امپریالیسم یعنى مستملکات عظیم مستعمراتى و موقعیت انحصارى در بازار جهانى از نیمه قرن نوزدهم در انگلستان وجود داشت. مارکس و انگلس سال‌هاى متمادى این رابطه اپورتونیسم درجنبش کارگرى را با خصوصیات امپریالیستى سرمایه‌دارى انگلستان به طور منظمى بررسى مینمودند. مثلاً انگلس در ٧ اکتبر سال ١٨٥٨ به مارکس نوشت: "پرولتاریاى انگلستان عملاً به طور روزافزونى جنبه بورژوایى به خود می‌گیرد و به نظر می‌رسد این ملت که از هر ملت دیگرى بیشتر بورژوا است میخواهد سرانجام کار را بجایى برساند که در ردیف بورژوازى یک اشرافیت بورژوایى و یک پرولتاریاى بورژوایى داشته باشد. بدیهى است این امر از طرف ملتى که تمام جهان را استثمار می‌کند تا حدود معینى طبق قاعده به نظر می‌رسد". تقریباً پس از یک ربع قرن، انگلس در نامه مورخه ١١ اوت ١٨٨١ از "بدترین تریدیونیون‌هاى انگلیسى" صحبت می‌کند "که اجازه می‌دهند افرادى بر آن‌ها رهبرى نمایند که از طرف بورژوازى خریده شده و یا دستکم جیره‌بگیر وى هستند". و اما انگلس در نامه دیگر خود به کائوتسکى در تاریخ ١٢ سپتامبر ١٨٨٢ چنین می‌نویسد: "از من میپرسید کارگران انگلیسى درباره سیاست استعمارى چه فکر می‌کنند؟ همان فکرى که درباره سیاست به طور کلى می‌کنند. اینجا حزب کارگرى موجود نیست، فقط رادیکالهاى محافظه‌کار و لیبرال وجود دارند و کارگران با خاطرى آسوده به اتفاق آنان از انحصار مستعمراتى انگلستان و انحصار وى در بازار جهانى استفاده می‌نمایند"(13 (عین همین مطلب را هم انگلس در سال ١٨٩٢ در پیشگفتار چاپ دوم کتاب خود موسوم به "وضع طبقه کارگر در انگلستان" تشریح نموده است(.

در اینجا علت و معلول به طور واضح ذکر گردیده است. علت: ١) استثمار تمام جهان از طرف این کشور؛ ٢) موقعیت انحصارى آن در بازار جهانى؛ ٣) انحصار مستعمراتى آن. معلول: ١) بورژوا شدن بخشى از پرولتاریاى انگلستان؛ ٢) قسمتى از آن اجازه می‌دهد افرادى بر وى رهبرى نمایند که از طرف بورژوازى خریدارى شده و یا دستکم جیره‌بگیر آن هستند. امپریالیسم آغاز قرن بیستم تقسیم جهان را بین مشتى از دول به پایان رسانده و هر یک از این دول اکنون آنچنان قسمتى از "تمام جهان" را استثمار می‌کند (به منظور تحصیل مافوق سود) که اندکى از آنچه انگلستان در سال ١٨٥٨ استثمار میکرد کمتر است؛ هر یک کارتل‌ها از این دول در سایه تراست‌ها، کارتل‌ها و سرمایهٔ مالى و داشتن مناسبات وامده با وامدار - در بازار جهانى داراى موقعیت انحصارى است و هریک از آن‌ها تا درجه معینى از انحصار مستعمراتى برخوردار است (دیدیم که از ٧٥ میلیون کیلومتر مربع مجموع مستعمرات جهان ٦٥ میلیون یعنى ٨٦ درصد در دست شش دولت متمرکز است؛ ٦٢ میلیون یعنى ٨١ درصد در دست سه دولت متمرکز است).

وجه تمایز موقعیت کنونى وجود آنچنان شرایط اقتصادى و سیاسى است که نمی‌توانست بر شدت آشتى‌ناپذیرى اپورتونیسم با منافع عمومى و اساسى جنبش کارگرى نیفزاید؛ امپریالیسم از حالت جنینى خود خارج شده و به یک سیستم مسلط مبدل گردیده است؛ انحصارهاى سرمایه‌دارى در اقتصاد ملى و سیاست جاى اول را اشغال می‌نمایند؛ تقسیم جهان به پایان رسیده است؛ و اما از طرف دیگر به جاى انحصار بدون شریک انگلستان، اکنون میبینیم عدهٔ قلیلى از دول امپریالیستى براى شرکت در این انحصار با یکدیگر به مبارزه‌اى مشغولند که صفت مشخصه تمام آغاز قرن بیستم را تشکیل می‌دهد. اپورتونیسم اکنون دیگر نمی‌تواند در جنبش کارگرى یک کشور، آنطور که در نیمه دوم قرن نوزدهم در انگلستان مشاهده می‌شد، براى مدتى مدید یعنى دهها سال پى در پى پیروزى مطلق داشته باشد. اپورتونیسم در یک سلسله از کشورها به نضج خود رسیده ، از حد نضج گذشته و گندیده شده و بعنوان سوسیال شووینیسم14 کاملا با سیاست بورژوازى درآمیخته است.


زیرنویسها و توضیحات فصل ٨

1 Hobson، ص ٥٩ و ٦٠.

2 Schulze-Gaevernitz, Br. Imp., 320.

3 Sart. von Waltershausen; "D. Volkswirt. Syst. etc.", Berlin 1907, Buch IV.

4 Schilder، ص ٣٩٣.

5 Schulze-Gaevernitz, Br. Imp., 122.

6 "Die Bank"، سال ١٩١١، ١، ص ١٠ و ١١.

7 Hobson، ص ١٠٣، ٢٠٥، ١٤٤، ٣٣٥، ٣٨٦.

8 Gerhard Hildebrand; "Die Erschütterung der Industrieherrschaft und des Industriesozialismus".
گرهارد هیلدبراند؛ "تزلزل سیادت صنایع و سوسیالیسم صنعتى"، ١٩١٠، ص ٢٢٩ و صفحات بعدى.

9 Schulze-Gaevernitz. Br. Imp. 301.

10 Statistik des Deutschen Reichs, Bd. 211. (آمار دولت آلمان(.

11 Henger; "Die Kapitalsanlage der Franzosen", St. 1913. (هنگر؛ "سرمایه‌گذارى‌هاى فرانسه").

12 Hourvich; "Immigration and Labour", N.Y. 1913. هورویچ؛ "مهاجرت به درون کشور و کار"، نیویورک ١٩١٣.

13 Briefwechsel von Marx und Engels, Bd., II S. 290; IV, 453. )مکاتبه مارکس و انگلس جلد دوم)K. Kautsky; "Sozialismus und Kolonialpolitik", Brl. (ک. کائوتسکى؛ "سوسیالیسم و سیاست استعمارى". برلین).. این رساله در آن عهدى نوشته شده بود که کائوتسکى هنوز مارکسیست بود.

14 سوسیال شووینیسم روسى حضرات پوترسوف‌ها، چخنگل‌ها، ماسلف‌ها و غیره نیز، خواه به صورت آشکار و خواه به صورت پنهانى خود (آقایان چخیدزه، اسکوبلف، آکسلرد، مارتف و غیره) از یکى از اَشکال روسى اپورتونیسم یعنى از انحلال‌طلبى پدید آمده است.